آزمون ‌و خطای آموزشِ بدون پرورش

 به‌تازگی خبری در مورد تصمیم برای بازگرداندن دوره ابتدایی به پنج سال و کنار گذاشتن نظام ۶-۳-۳ منتشرشده؛ ساختاری که هنوز فرصت ارزیابی دقیق نداشته و  چند سال پیش با هزینه‌های گسترده و تغییرات بنیادین در کتاب‌ها و نیروها اجرا شد. این رفت‌وبرگشت‌های پرهزینه نشان می‌دهد آموزش‌وپرورش به‌جای آنکه در مدار ثبات و آینده‌نگری حرکت کند، همچنان اسیر تصمیم‌هایی است که عمرشان از دولت‌ها فراتر نمی‌رود. در کنار این تغییرات ساختاری، تعدد مراکز تصمیم گیر و ورود نهادهای متعدد به حوزه تعلیم‌وتربیت نیز بر بی‌ثباتی دامن زده است. مدرسه که باید کانون تمرکز و یکپارچگی باشد، گاه تحت‌فشار بخشنامه‌ای و دستورهای موازی قرار می‌گیرد؛ به‌گونه‌ای که مسیر اداره آن بیش از آنکه به نگاه کارشناسی معلمان و مدیران متکی باشد، به تصمیم‌های بیرونی وابسته می‌شود. حاصل چنین وضعیتی، فرسایش آرام اما مداوم است. 

آموزش‌وپرورش به‌عنوان ستون فقرات نظام تربیتی و اجتماعی، بیش از هر حوزه دیگری محتاج استمرار، پیوستگی و آرامش است. ثبات در این دستگاه شرط نخست حیات آن محسوب می‌شود چراکه سرمایه‌ای که در مدارس شکل می‌گیرد، نه ظرف یک سال که در امتداد نسلی کامل به ثمر می‌نشیند. بااین‌حال آنچه در سال‌های اخیر در این وزارتخانه عظیم دیده‌شده، بیش از هر چیز نشانی از تزلزل و تغییرات مکرر دارد؛ تغییراتی که گاه در ساختار مقاطع تحصیلی رخ می‌دهد، گاه در محتوای برنامه‌های درسی، گاه در نحوه تأمین منابع انسانی و حتی در تعریف جایگاه نهاد مدرسه در جامعه. این جابه‌جایی‌های پی‌درپی و تصمیم‌های کوتاه‌مدت، تصویر نظامی را ساخته است که همواره در حال بازتعریف خویش است و کمتر مجال می‌یابد مسیر خود را تا انتها بپیماید.

ساختار آموزشی کشور که باید محصول سیاست‌گذاری مشخص، پژوهش طولانی‌مدت و اجرای آزمایشی به‌صورت آزمونه ( پایلوت)و متکی بر اجماع علمی باشد، بارها دستخوش تغییرات ناگهانی شده؛ بی‌آنکه نتایج پیشین به‌درستی ارزیابی شود. برنامه‌هایی که با شعار «تحول» آغاز می‌شوند، اغلب پیش از آنکه به ثمر برسند نیمه‌کاره رها می‌شوند یا جای خود را به طرحی تازه می‌دهند. 

برای دستیابی به چرایی شرایط فعلی باید وضعیت موجود ریشه‌یابی شود.  بی‌توجهی به تخصص در اداره آموزش‌وپرورش و بی تخصصی آموزش رسمی در ایران ازجمله مهم‌ترین دلیل نابسامانی در امر آموزش است. از سوی دیگر این نهاد نسبت به زمانه پیش نرفته و کتاب‌های درسی متناسب با نسل امروز نیستند، شیوه مدیریت و صدور بخشنامه‌ای قدیمی است و تعامل با دانش‌آموز و معلم با شرایط سال ۱۴۰۴ هم‌خوانی ندارد. این تأخیر هم در مبانی نظری، هم در طراحی آموزشی، هم در برنامه‌ریزی برای اوقات فراغت، و هم در شیوه مدیریت وزارتخانه مشهود است. می‌توان گفت وزارتخانه‌ای که ۴۵ درصد قوه مجریه را دربر می‌گیرد، همچنان با ذهنیت دهه ۶۰ اداره می‌شود.

ساختار آموزش‌وپرورش نه‌تنها منعطف نیست که نتوانسته خود را با تغییرات اجتماعی و نسل هماهنگ کند و به همین دلیل دانش‌آموزان از مدرسه دل‌زده و خسته می‌شوند. 

امروز حدود ۱۶ نهاد و سازمان ‌وارد عرصه آموزش‌وپرورش شده‌اند. این دخالت‌ها، هرچند با نیت صادقانه همراه است، اما ثبات نظام آموزشی را مختل می‌کند. نهادهای غیرتخصصی فقط می‌توانند نظر بدهند، نه اینکه در اجرا و تصمیم‌گیری دخالت کنند. درواقع با فعالیت ۱۷ نوع مدرسه در کشور و حضور تیم مدیریتی قدیمی، نمی‌توان انتظار عدالت آموزشی و تحول در نظام آموزشی داشت. 

نتیجه ادامه شرایط فعلی افت معدل دانش‌آموزان به کمتر از۱۰و دل‌زدگی و خستگی در پایان هرسال تحصیلی است. امروز بخش بزرگی از مدال‌های المپیاد حاصل کار با دانش‌آموزان دست‌چین شده در مدارس سمپاد است؛ آیا این گروه می‌تواند نمونه جامعه ۱۷ میلیونی دانش‌آموزان ما باشد؟ 

 همین الگو را در کنکور نیز می‌بینیم؛ سهمیه‌های متعدد و نابرابری فرصت‌ها باعث شده است که دسترسی به دانشگاه‌های بهتر عمدتاً نصیب کسانی شود که از امکانات بیشتری برخوردارند. باید توجه داشت که موفقیت آموزش‌وپرورش فقط در مدرسه‌سازی خلاصه نمی‌شود. ساختن مدرسه وظیفه ذاتی این وزارتخانه نیست.آموزش‌وپرورش اما مأموریت دیگری دارد، کار با ذهن، قلب و احساس دانش‌آموزان؛ اصلاح کتاب‌های درسی، برنامه‌ریزی آموزشی، کاهش بی‌عدالتی‌ها و پایان دادن به جداسازی دانش‌آموزان بر اساس آزمون‌های پر خطا و ضریب هوشی. تحول در آموزش‌وپرورش از کتاب، محتوا، مدیریت و عدالت آموزشی آغاز می‌شود نه از کلنگ زنی و افتتاح ساختمان‌ها.

بنابراین نظام آموزشی باید متناسب با شرایط اجتماعی، فرهنگی، علمی و فناوری تغییر کند. اما نکته مهم نوع این تغییرات است. تغییر و تحولات، علی‌رغم هزینه‌های مادی و غیرمادی فراوان، آثار درازمدت و ریشه‌ای به‌جا می‌گذارد. بااین‌حال، ضرورت چنین تغییراتی معمولاً روشن نیست. 

 این تغییرات نه‌تنها کیفیت آموزش را بهبود نبخشیده، بلکه در بسیاری موارد اثرگذاری آموزش را کاهش داده است. آموزش باید بتواند گره‌های زندگی فردی و اجتماعی را باز کند، اما تغییرات ظاهری و شتاب‌زده باعث شده آموزش در حالت سکون بماند و حتی عقب‌گرد کند. مسئله اصلی در خصوص برخی تغییر و تحولات در آموزش‌وپرورش این است که چرا آن تغییرات انجام‌شده است و حالا چرا دوباره بحث بازگشت به ساختار جدید مطرح است؟