تضعیف کشاورزی با تقسیم اراضی
چرا دیوارکشی نفسِ زمین زراعی را میگیرد؟
و چنانچه میدانیم پس از اراضی استراتژیک نظامی، مهمترین اراضی جهان، اراضی مرتعی، جنگلی و کشاورزیاند. بشر هرچقدر با فناری عجین شود، ، بازهم ناچار به نفس کشیدن است و باید نان و برنج و گوشت و سبزی بخورد. هر چه تعداد نفوس جهان افزایش یابد، مناطق حاصلخیزتر نیز مهمتر میشوند. شهرها را میتوان جابجا کرد و پایتختها را میتوان تغییر داد؛ میشود کوچ کرد و میشود در جهنمِ بیابانِ موهاوی آمریکا شهری به وسعت لاسوگاس ساخت، اما خاک حاصلخیز گیلان، که چای لاهیجان به ارمغان میآورد را نمیشود جایگزین کرد. خاک باغهای چایِ سیلان یا همان سریلانکا یا خاک توتستانهای سیچوان چین را نمیشود به این راحتیها تولید کرد و یا گلخانههایی به وسعت شهرهای عظیم کشاورزی، عَلَم کرد. این خاکها طی هزاران سال در کارخانهای به نام زمین فرآوری شدهاند.
شرحه شرحه و روند کم حاصل سازی
حال که زمین کشاورزی اینچنین اهمیت دارد، سوال اینجاست که در کنار هزاران عاملِ رونق یا رکود، میل به تقسیم یا تجمیع اراضی، چه تاثیری بر تولیدات کشاورزی دارد؟ این تک عامل، فینفسه ضامن قوّت یا ضعف در کشاورزی نیست اما میل به تقسیم اراضی کشاورزی که امروزه اراضی ایران را مثل گوشت قربانی، شرحه شرحه کرده است بیشتر به رکود میانجامد و نه رونق؛ همانگونه که در اقتصاد دیگر ملل همچنین است. اکنون بهتر است بررسی کنیم که در بستر اقتصادی و اجتماعی-سیاسی ایران، کوچکتر شدن زمینها، چه پیامدهایی دارد؟
سال سال، کوچکتر از پارسال
قانون وراثت، حکم میکند که با مرگ مالک، زمین بین ورّاث تقسیم شود؛ همین روند باعث کوچکتر شدن زمینهای کشاورزی در هر جامعه غیر سوسیالیستی، غیر فئودالی و نیمه کاپیتالیستی میشود. پس اگر حکومت در راستای تجمیع دوباره زمین تقلایی نکند، اراضی کشاورزی سالبهسال کوچکتر میشوند. مورد بعدی آنکه با انفجار جمعیت دهه شصت در ایران، نیاز به مسکن و فضاهای شهری و فضاهای تفریح روستایی برای شهرنشینان (مثل خانه باغ یا باغچه) سر به فلک کشیده و کشاورزان را تطمیع میکند که بهجای کاشتن گندم و پیاز و هندوانه، زمینهایشان را بهصورت غیرمجاز، تفکیک کنند و چهاردیواریهای بلوکی بسازند و یک حلقه چاه را بین چندین مالک جدید تقسیم کنند و زمین سبز و وسیعِ کشاورزی اجدادیِ خود را به زمینِ جورچین طور(پازل مانند) و خشک و چهاردیواری تبدیل نموده و دهها مالک جدید را با سازمانهای منابع طبیعی یا جهاد کشاورزی یا دهیاری و شهرداری دربیندازند. شاهد من چشمان اصفهانیهاست که با چهاردیواریهای بلوکی که وسط زمینهای سبز کشاورزی ساختهشده، بهخوبی آشناست.
تقسیم اراضی جای تجمیع را میگیرد
تا اینجا نتیجه آن است که با افزایش میل به تبدیل اراضی کشاورزی به اراضی شبهِ مسکونی و درنتیجه قوانین وراثت، اراضی سالبهسال، کوچکتر میشود. ذهنِ یک فرد سالخورده، هرگز مساحت پانصد مترمربع را بهعنوان یک باغ یا مزرعه نمیپذیرد. نسل قدیم با یکای هکتار بیشتر آشنایی دارد تا یکای جریب! همچنین طولانیتر شدن دوره بازگشت سرمایه در بخش کشاورزی، عامل دیگری برای تقسیم اراضی کشاورزی و تکهتکه کردن آنها به اراضی صنعتی است؛ چراکه هنوز هم در بخش صنعت، دوره بازگشت سرمایه کوتاهتر از بخش کشاورزی است و اگر همچنین نباشد، به دلیل اختلاف قیمت، کشاورزان با عطش وصفناپذیری میل دارند زمینهایشان را به زمینهای صنعتی تبدیل کنند… باور ندارید؟ با مالکان زمینهای کشاورزی اطراف شهرکهای صنعتی صحبت کنید.
تکه زمینهای کوچک یا مزارع بزرگ
زمین کشاورزی هرچه بزرگتر باشد ( بهشرط ساختارهای اقتصادی و سیاسی و اجتماعی صحیح در اقتصادی آزاد ) هزینههای خریدِ سم و کود و بذر آن، در مقیاس، کاهش پیدا میکند؛ بهرهوری نیروی انسانی بالاتر میرود؛ مدیریت زمین علمیتر و تخصصیتر میشود و بازدهِ برداشت محصول افزایش مییابد؛ بهرهوری ماشینآلات یا هزینه اجاره آنها به ازای هر مترمربع کاهش مییابد و خلاصه کشاورزی به پایکوبی و خرمنکوبی درمیآید و اینها همان مزایایی هستند که ما با میل عطش ناپذیر به تقسیم زمین، برخلاف آن را میپوییم. صحنههایی از برداشت محصول در مزارع چند ده هکتاری آمریکای شمالی، با ماشینآلات عظیم را با صحنههایی از شالیزارهای ایران که دهها کشاورز در زمینهایی به وسعت یکخانه مسکونی تا زانو در آب هستند را مقایسه کنید. نمیشود برخلاف اصول بهرهوری حرکت کرد و انتظار رونق داشت؛ نمیشود جو کاشت و گندم برداشت.
دیوار یا حصار؟
چندی پیش ظاهرا سخنگوی شورای نگهبان اعلام کرد که این حصارکشیها در شرایطی، چندان مانعی ندارد ( نقل به مضمون) به عبارت دیگر میتوان نتیجه گرفت این اظهارنظر، منزل پایانی کشاورزی در ایران است. آیا شما تاکنون زمین کشاورزی دیوارکشی شده در کشورهایی مثل برزیل یا هند یا آمریکا یا کانادا یا هلند یا اوکراین دیدهاید؟ شاید حافظه تصویری غیر کشاورزان هم گواهی دهند که فنسها یا محافظهای دورتادور زمینهای کشاورزی اولاً برای املاک بسیار وسیع به کار میرود و معمولا از چند سیمخاردار تشکیل شده که فقط جلوی حیواناتی مثل گراز را میگیرد( نه کوتاه دیوارهایی که زمین را از حالت زراعی دربیاورد)، یا مانند مراتع انگلستان از بوتههای طبیعی تشکیل شده که خود نوعی محصول کشاورزیاند ( Living Hedge Fence) و نه بلوکهای سیمانی که حتی با رنگ خاک همخوانی ندارند و هر سال بر ارتفاعشان افزوده میشود.
واحهای در بیابان
شاید دراین روندِ شرحه شرحه کردن اراضی کشاورزی، جهانبینی فعلیِ ایرانی هم عامل دیگری باشد. شاید ما در دنیای محصورِ دویست مترمربع یک چهاردیواریِ باغی با دیوارهای بلند و هفتهای یک ساعت آب چاهی که در شرف خشک شدن است، خوشبختی را جستجو میکنیم درحالیکه در جوامع پیشرفتهتر، دیوارها و خطکشیها، کمتر شده و حتی محوطههای مسکونی را مشترکا استفاده میکنند؛ کافی است مفهوم Easement را در خانههای مسکونی آمریکایی جستجو کنید. شاید ما به حال هوای واحهای سرسبز در میانه بیابان علاقه داشته باشیم و گمان کنیم خوشبختی، امنیت و فراغت را میتوانیم در فضاهای محصور و دیوارکشی شده جستجو کنیم اما دیگر مردمان، خوشبختی را در تجمیع و تعاون و همزیستی مبتنی بر عدالت یافتهاند و به کشورهایی چون ما برنج و گوشت صادر میکنند و اگر قوانین محدود کننده واردات نبود، سیل قدرت کشاورزی آنان، کشاورزیِ کم بازدهِ ایرانی را خُرد و خاکشیر میکرد.
اگر در رویایی شیرین، تمام موانع کشاورزی در ایران برطرف میشد، کشاورزان ایرانی در زمینهای تکهتکه و نقلی که در مقیاس کشاورزی مضحک به نظر میرسند و حتی ماشینآلات نمیتواند وارد آن شوند، آیا میتوانستند امنیت غذایی داخل کشور را فراهم کنند؟ آیا در مناطقی که هزار مالک بهجای یک شرکتِ حقوقی بهعنوان مالک وجود دارد میتوان از بهرهوری یا از زنجیره تامین از مزرعه تا سوپرمارکت صحبت کرد؟ آیا میتوان رویای خودکفایی را جامه عمل پوشانید؟ آیا اصلا میتوان کشاورزی را در این زیستبوم خشک حفظ کرد؟