به زندگی بدهکار نباش
با سپهر موافق بودم اما باید چیکار میکردم ، برم دنبال یه کار دیگه بازم بیکارربمونم و هی بگردم مغزم کار نمیکرد نمیدونستم چی درسته ؟ چی غلط ؟ و محیط کارم محیط بهم ریختهای بود دیوونم میکرد اما پیدا کردن کار هم خودش مسئلهای بود ، رفتم آبدار خانه تا چایی بریزم شروین گفت: چه عجب میبینیمت، معلومه کجایی دختر ؟
گفتم : عزیزم درگیرم ، کم سعادتم حالت خوبه؟
گفت: مرسی عزیزم ، بهم ریختهای چرا؟
گفتم : نه فداتشم دیشب درست استراحت نکردم
گفت: آذین به جز امروز خیلی وقته حواسم بهت هست تو خیلی وقته کلافهای ، نزار ادامه دار بشه راه حلشو پیدا کن
گفتم: باشه عزیزم به حرفات فکر میکنم
شروین درست میگفت من کلافم ، سردرگمم و نمیدونم باید چیکار کنم ، گیر کردم توی جاده بی انتها و فقط حرکت میکنم، مقصد و هدفم مشخص نیست و به هدفی خودش کلافگی میاره، شاید من راهم رو اشتباه انتخاب کردم الان راه درست کدومه ؟
سوالات بیجوابی که توی ذهنم رژه میرفتند و من پاسخی واسشون نداشتم
خیلی از ما انسانها قدرت تغییر شرایط را نداریم.
راحت تر بگویم از تغییر شرایط میترسیم.
گاهی رشته ی تحصیلی را انتخاب میکنیم و در میان راه میفهمیم هیچ علاقهای به آن نداریم، میفهمیم استعداد و موفقیت ما جای دیگری ست ولی... ولی ادامه میدهیم...
وارد شغل و حرفهای میشویم که به ظاهر تحصیلاتش را داریم ، تحصیلاتی که فقط برای مدرک بوده نه علاقه...
هر روز صبح از خواب بیدار میشویم و کاری را انجام میدهیم که هیچ جذابیتی برایمان ندارد.
فکر میکنید ما در این شرایط چکار میکنیم؟؟
متاسفانه باید بگویم ما ادامه میدهیم... به مسیری که میدانیم برای ما نیست ادامه میدهیم...
فرقی ندارد تحصیلات، کار یا حتی دوست داشتن...
ما عادت کرده ایم مسیری که میرویم را ادامه دهیم حتی اگر اشتباه است...
حتی اگر به قیمت از دست دادن بهترین روزهای زندگیمان باشد...
خیلی از ما قدرت تغییر شرایط را نداریم .
دلمان مشرق است و خودمان مغرب.
خودمان را به فراموشی زده ایم تا یادمان برود این چیزی نیست که از زندگی میخواستیم.
موفق ترین انسانهای دنیا یک روز تصمیم گرفته اند شرایط زندگیشان را تغییر دهند.
فرقشان با دیگران در این بوده که تصمیمشان را عملی کرده اند
بدون اینکه از شکست یا حرف دیگران بترسند...
ما فقط همین یک فرصت را برای زندگی کردن داریم، کاش زندگی که تمام شد به خودمان بدهکار نباشیم ...