مردم و اقتصاد چرخشی؛ کلید عبور از بحران منابع در ایران
برای کشوری مانند ایران که با چالشهایی نظیر کاهش منابع طبیعی، بحرانهای زیستمحیطی و محدودیتهای اقتصادی مواجه است، عبور از اقتصاد خطی و حرکت بهسوی اقتصاد چرخشی، نه یک انتخاب تجملی بلکه ضرورتی حیاتی و آیندهساز محسوب میشود. تداوم روندهای فعلی مصرف و تولید، تنها به تشدید فشار بر منابع و تخریب بیشتر محیطزیست منجر خواهد شد. از اینرو، نگاه به اقتصاد چرخشی باید فراتر از یک الگوی صرفا زیستمحیطی باشد و به عنوان رویکردی توسعهمحور، اجتماعی و فرهنگی در نظر گرفته شود.
با این حال، تحقق این گذار، تنها با تغییرات کلان در سیاستگذاری و صنایع ممکن نیست. مردم در نقش مصرفکننده، تولیدکننده غیررسمی، نیروی اجتماعی و حتی فرهنگساز، در خط مقدم این تحول قرار دارند. آنها میتوانند با رفتارهای روزمره خود، چرخ حرکت به سوی پایداری را به جریان درآورند یا آن را از حرکت بازدارند.
مردم، بازیگران محوری در چرخه منابع
اقتصاد چرخشی در عمل، بدون مشارکت مستقیم مردم، معنای واقعی خود را از دست میدهد. رفتارهای روزمرهای که ممکن است بیاهمیت به نظر برسند (مانند دور انداختن یک بطری آب، خریدن کالایی غیرضروری یا بیتفاوتی نسبت به تفکیک زباله) در مقیاس بزرگ، اثرات تعیینکنندهای بر کل چرخه تولید و مصرف دارند.
در این میان، مردم نقشهای چندگانهای دارند:
۱- مردم بهعنوان مصرفکننده آگاه: با انتخابهای خرید هوشمندانه، شهروندان میتوانند جهتگیری بازار را تغییر دهند. ترجیح دادن کالاهایی با بستهبندی کمتر، عمر مفید بیشتر، یا قابلیت تعمیر و بازیافت بالا، به تولیدکنندگان پیام روشنی میدهد: صرفهجویی در منابع، نه اسراف، اولویت ماست.
۲- مردم بهعنوان تولیدکننده پسماند و بازیافتگر:تفکیک زباله در مبدأ، استفاده مجدد از وسایل، فروش یا اهدا کردن کالاهای بلااستفاده، و حتی راهاندازی کسبوکارهای کوچک در حوزه بازیافت خانگی، همه نشانههایی از ظرفیت بالای مردم در ایفای نقش فعال در اقتصاد چرخشی است. خانوادهها میتوانند خانههای خود را به یک «واحد کوچک بازچرخانی منابع» تبدیل کنند.
۳- مردم بهعنوان ناظر و مطالبهگر: وقتی شهروندان خواهان تسهیلات بهتر برای تفکیک زباله، حمایت از تولیدکنندگان سبز، یا اجرای دقیقتر مقررات زیستمحیطی باشند، فشار اجتماعی برای اصلاح سیاستها افزایش مییابد. مردم میتوانند با استفاده از ظرفیت رسانهها، شبکههای اجتماعی و نهادهای مدنی، پیگیر تغییرات ساختاری شوند.
۴- مردم بهعنوان حاملان فرهنگ مصرف پایدار: شاید مهمترین نقش مردم، فرهنگسازی باشد. تغییر نگرش نسبت به مصرف، اسراف، زباله و ارزش منابع، نیازمند بازتعریف الگوهای رایج زندگی است. وقتی کودکان در خانواده میآموزند که هر کالا ارزش بازچرخانی دارد، آینده اقتصاد چرخشی تضمین میشود.
مشارکت مردم؛ از شعار تا عمل
واقعیت این است که در بسیاری از نقاط کشور، مردم آمادگی مشارکت دارند، اما زیرساخت و آموزش کافی وجود ندارد. تفکیک زباله در مبدأ اگرچه در برخی شهرها آغاز شده اما هنوز به یک عادت عمومی تبدیل نشده است. بخش قابلتوجهی از کالاها و مواد قابلبازیافت، مستقیما وارد چرخه دفن یا سوخت میشوند. این ناهماهنگی میان ظرفیت مردم و ساختارهای اجرایی، نیازمند بازنگری است.
از سوی دیگر، مشارکت مردمی نباید تنها به «وظایف فردی» محدود شود. شهروندان باید احساس کنند که مشارکتشان موثر و معنادار است. این احساس تنها در صورتی شکل میگیرد که نتایج مشارکت دیده شود: مثلا درآمد حاصل از بازیافت به خدمات شهری بازگردد، محصولات بازیافتی با قیمت مناسب و کیفیت بالا عرضه شوند، و رسانهها روایتگر موفقیتهای جمعی باشند.
نتیجهگیری
اقتصاد چرخشی، بیش از آنکه یک برنامه صنعتی یا چارچوب سیاستی باشد، یک سبک زندگی است؛ سبکی که در آن نگاه ما به منابع، مصرف، پسماند و حتی ارزشها دگرگون میشود. رسیدن به چنین تغییری، مستلزم بازنگری در رفتارهای فردی، فرهنگی و جمعی است و در این مسیر، مردم نه تماشاگر، بلکه بازیگران اصلی و تعیینکنندهاند.
آنچه اقتصاد چرخشی را از سطح شعار به مرحله عمل میرساند، نه صرفا تصویب آییننامهها، بلکه درگیر شدن شهروندان در جزئیترین لحظات زندگی روزمره است. وقتی خانوادهای تصمیم میگیرد لوازم خانگی را تعمیر کند بهجای جایگزینی فوری؛ وقتی کودکی یاد میگیرد بطری آب را در سطل بازیافت بیندازد؛ وقتی شهروندی در خرید خود به ماندگاری و قابلبازیافتبودن کالا فکر میکند، هرکدام از اینها به معنای حرکت یک پلهای جامعه به سمت پایداری است.
از سوی دیگر، اعتماد مردم به سازوکارها نیز نقش حیاتی دارد. مردم زمانی مشارکت پایدار خواهند داشت که احساس کنند صدایشان شنیده و تاثیر اقداماتشان دیده میشود. این یعنی باید حلقه بازخورد میان مشارکت مردمی و نتایج قابل لمس آن تقویت شود. برای مثال، اگر درآمد حاصل از بازیافت به بهبود خدمات محلی یا آموزش عمومی بازگردد، حس تعلق و مسوولیت شهروندان تقویت خواهد شد.
اقتصاد چرخشی بدون مردم، نه چرخ دارد، نه حرکت. اگرچه دولتها، شهرداریها و صنایع باید زیرساختهای لازم را فراهم کنند، اما جانِ این تحول، در خانهها، فروشگاهها، کوچهها و تصمیمهای کوچک روزمره جریان دارد. ایران اگر بخواهد با چالشهای زیستمحیطی و منابع خود با نگاهی آیندهنگر مواجه شود، باید سرمایه اجتماعی خود (یعنی مردم) را نهتنها همراه، بلکه پیشبرنده این مسیر بداند.
در نهایت، آنچه میتواند ما را از وضعیت ناپایدار کنونی به آیندهای قابل اتکا برساند، ترکیبی است از سیاستهای هوشمندانه، زیرساختهای موثر و از همه مهمتر مردمی که باور دارند تغییر از خودشان آغاز میشود.
* پژوهشگر حوزه توسعه پایدار