این روزها کمتر کسی است که از شرایط نامطلوب اقتصادی گلهمند نباشد. کافی است یک روز در شهر به گردش درآییم. مواجهه با هر صاحب کسبوکاری همراه با ابراز ناراحتی از شرایط رکودی پیشآمده بهویژه پس از حمله اسرائیل به ایران است. با هر دوست، آشنا، متخصص، استاد دانشگاه، کارمند، کارگری که صحبت میکنی، بحث…
پلمب ساختمان انجمن صنفی روزنامهنگاران تهران در آخرین روزهای هفته گذشته بازتاب بسیاری پیدا کرد. این نهاد صنفی با انتشار بیانیهای به این موضوع اعتراض کرد و برخی اعضای شورای شهر نیز در حمایت از اهالی رسانه به موضوع واکنش نشان دادند.
تعامل چین با آفریقا در ماه مه طیف وسیعی از همکاریهای اقتصادی، دیپلماتیک، معدنی، پزشکی و نظامی را در بر گرفت. محور اصلی این روابط توسعه پیوندهای تجاری و سرمایهگذاری در شمال، شرق و غرب آفریقا بود.چین در لیبی نخستین کارخانه خودروسازی را در بنغازی راهاندازی کرد و توافقهایی در حوزه شیمیایی و داروسازی با مراکش به امضا رساند.
به گفته جیسون اسمیت، نماینده کنگره ایالات متحده و دیگر چینستیزها در دولت آمریکا، رهبران چین «به دنبال گسترش نفوذ بدخواهانه خود در سطح جهان هستند» و آفریقا نیز از این قاعده مستثنی نیست. چنین رویکرد جسورانهای باید با شواهد تجربی پشتیبانی شود. بااینحال، دادهها داستان متفاوتی را روایت میکنند: بررسی گذشته نزدیک، الگوهای کمتعدادی از تلاش سیستماتیک چین برای تسلط بر آفریقا را نشان میدهد.
آفریقا دیگر در حاشیه ژئوپلیتیک جهانی نیست. در طول دو دهه گذشته، این قاره بهعنوان عرصهای محوری برای رقابت استراتژیک ظهور کرده است و بازیگران کمی به اندازه چین از این تغییر به طور موثر بهره بردهاند. تعامل چین با آفریقا نه عجولانه است و نه خیرخواهانه.
رقابت قدرتهای بزرگ، چارچوب اصلی سیاست بینالملل امروز را تشکیل میدهد. غرب - به رهبری ایالات متحده - که از تعمیق تعامل چین در بیشتر نقاط جهان نگران است، پکن را به عنوان یک رقیب سیستماتیک و استراتژیک میبیند که باید با آن مخالفت شود و این بیشباهت به ترسهای دوران جنگ سرد از گسترش نفوذ شوروی نیست. اهداف برای عقب راندن یا ایجاد تعادل در برابر برتری چین، اکنون استراتژیهای غرب را به سمت کشورهای جنوب جهان سوق داده است. مجبور کردن کشورها به انتخاب، به یک استراتژی محبوب تبدیل شده است، اما کشورهای جنوب جهان از چین دست نخواهند کشید یا انتخابهای دوگانه نخواهند داشت.