هر رهبر سازمانی هر از گاهی در مدیریت کارها در مقیاس وسیع، انگیزهدهی به تیم، یا متقاعد کردن مدیران بالادستی برای دریافت منابع مورد نیازش به بنبست میخورد.
استراتژی شرکتها اغلب با بهترین نیتها نوشته میشود. رهبران سازمانی میخواهند با تدوین استراتژی، الهامبخش، انرژیآفرین و همسوکننده اهداف کارکنان شوند.
بیشتر مدیران در طول دوران حرفهای خود، در شرکتهای مختلفی مشغول به کار میشوند. این تغییر مشاغل، گاهی فقط نیازمند انطباق با شغل و شرکت جدید نیست، بلکه به دلیل تغییر صنعت، ممکن است نیازمند پیشروی در قلمرویی ناشناخته باشد.
در دنیای پرتلاطم امروز، استراتژی دیگر یک سند رسمی یا مجموعهای از شعارهای کلی نیست. آنچه شرکتهای بزرگ و موفق را از دیگران متمایز میکند، توانایی طراحی جسورانه، بسیج هدفمند و اجرای موثر استراتژی در میانه عدم قطعیتها و پیچیدگیهای جهانی است.
در فوتبال حرفهای، باشگاههای موفق دنیا سالهاست ساختار مدیریتی خود را بهصورت تخصصی و تفکیکشده طراحی کردهاند. در این مدل، مدیر عامل مسوول موضوعاتی چون مسائل مالی، تجاری، برندینگ و تعامل با ذینفعان است، درحالیکه یک «مدیر ورزشی» یا «مدیر فنی» وظیفه تصمیمگیریهای تخصصی فوتبالی را بر عهده دارد؛ از انتخاب سرمربی گرفته تا جذب بازیکن و تدوین مسیر فنی تیم.