نقش   راه‌آهن اروپایی  در تقویت  ناسیونالیسم

بدین ترتیب، راه‌آهن‌ها شرایط ارتباطی، اقتصادی و سیاسی لازم برای همبستگی ملی و شکل‌گیری هویت ملی را فراهم ساختند در عین حال، گسترش شبکه‌های حمل‌ونقل موجب تهییج جنبش‌های جدایی‌طلب در میان گروه‌های فرهنگی متمایز در مناطق پیرامونی شد. راه‌آهن‌های با فرایندهای گوناگون نوسازی که در قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم در سراسر اروپا گسترش یافتند، پیوند خورده است. مجموعه‌ بزرگی از آثار کلاسیک، خاستگاه ملی‌گرایی را به این فرایندها مرتبط می‌دانند. این استدلال‌ها را می‌توان به دو دسته‌ی اصلی تقسیم کرد: آن‌هایی که بر همگرایی ملی تاکید دارند و آن‌هایی که بر جدایی‌طلبی تمرکز می‌کنند.

در تکمیل نظریه‌های کلاسیک، پژوهش‌های تجربی متعددی، هرچند به‌صورت گزینشی، پیوند میان نوسازی و رویکرد ملی‌گرایانه را بررسی کرده‌اند. شاید مشهورترین آنها اثر اوژن وبر باشد که فرآیند شکل‌گیری هویت ملی فرانسه در قرن نوزدهم را دنبال می‌کند و صنعتی‌شدن، گسترش شبکه‌های حمل‌ونقل و ارتباطات، و سیاست‌های دولتی را نیروهای هم‌گرایانه‌ی اصلی می‌داند. با این حال، به‌رغم درخشش اثر او، وبر (۱۹۷۶) تاریخ‌نگار فرانسه باقی می‌ماند - کشوری که در مقایسه با بیشتر کشورهای اروپایی در ملت‌سازی بسیار موفق‌تر بود.

در سال‌های اخیر، پژوهش‌ها نشان داده‌اند که تلاش‌های دولت‌محور برای ملت‌سازی - به‌ویژه در قالب اصلاحات آموزشی - زمانی بیشتر محتمل می‌شوند که حکومت‌ها با تهدیدهای بین‌المللی یا داخلی روبه‌رو باشند. با وجود این، چنین پژوهش‌هایی اگرچه تقویم راهبردی سیاست‌های ملت‌سازی را توضیح می‌دهند، اما خودِ اتخاذ این سیاست‌ها لزوما موفقیت آنها را تضمین نمی‌کند.

در مجموع، پیوند میان نوسازی و همگرایی یا واگرایی ملی همچنان محل مناقشه است.

میان پژوهشگران توافقی درباره‌ اینکه آیا نوسازی ملی‌گرایی را در جهت حمایت از دولت یا در مخالفت با آن برمی‌انگیزد، وجود ندارد؛ همچنین درباره‌ سازوکارهایی که این ارتباط را توضیح می‌دهند اختلاف‌نظر هست. هرچند نظریه‌های کلاسیک شواهد منظم و نظام‌مندی در تایید ادعاهای خود ندارند، پژوهش‌های خردِ اخیر بخش‌هایی از آن نظریه‌ها را در کشورهای خاص به‌خوبی آزموده‌اند، اما دیدگاه مقایسه‌ای گسترده‌ای ارائه نمی‌کنند.

گسترش راه‌آهن و فرایندهای نوسازیِ همراه آن احتمالا از مسیرهای گوناگون بر ناسیونالیسم اروپایی اثر گذاشتند و پیامدهایی دوگانه، هم برای انسجام ملی و هم برای ثبات سیاسی در مرزهای موجود دولت‌ها، به دنبال داشتند.

صنعتی‌شدن، اشکال مستقیم حکومت و ایدئولوژی‌های ملی‌گرایانه در قرن نوزدهم سراسر اروپا را درنوردید. هر جا نخبگان گروه‌های غیرحاکم توانستند پیروان خود را علیه دولت بسیج کنند، جنبش‌های جدایی‌طلب پدید آمدند. برخی جنبش‌ها فراتر از طرح مطالبات نرفتند، مانند درخواست‌های خودمختاری گالیسیایی‌های اسپانیا در دهه‌ی ۱۹۳۰ درحالی‌که دیگر جنبش‌ها به خشونت کشیده شدند؛ چنان‌که در امپراتوری عثمانی، بلغارها و رومانیایی‌ها از طریق پیمان برلین (۱۸۷۸) استقلال یافتند. در هر دو مورد، ادعاهای اولیه‌ استقلال به جنگ‌های داخلی جدایی‌طلبانه در دهه‌ی ۱۸۷۰ انجامید. پیش از بررسی پیامدهای ساخت راه‌آهن در اروپا، انگیزه‌های پشت سر آن را مرور کنیم: در بریتانیا، بازرگانان پیشگام اتصال مراکز شهری بودند با این حال، بریتانیا در این زمینه نمونه‌‌ای استثنایی بود.

در فرانسه، دولت نقش فعال‌تری در برنامه‌ریزی راه‌آهن داشت؛ نه تنها برای توسعه‌ اقتصادی، بلکه برای تقویت همبستگی ملی و نفوذ فرهنگی در پیرامون کشور. منطق تمرکزگرایانه در سوئد بلژیک، و با تاخیر قابل‌توجه، در اسپانیا نیز دیده می‌شد. در آلمان و ایتالیا، ساخت راه‌آهن به یکپارچگی دولت‌های پیش‌تر مستقل کمک کرد، هرچند در ایتالیا کارآیی کمتری داشت. برنامه‌ریزان فرانسوی همچنین انگیزه‌های ژئو‌استراتژیک در سر می‌پروراندند، به‌ویژه اینکه در پی مقابله با بسیج نظامی مبتنی بر راه‌آهن پروس/آلمان بودند.

در شرق اروپا، امپراتوری‌های بزرگ چندقومیتی تمایل کمتری به ملت‌سازی داشتند. نخبگان دودمانی آنان، ملی‌گرایی را بیش از آنکه یک فرصت بدانند، تهدیدی برای موجودیت خود تلقی می‌کردند. افزون بر دسترسی محدود به سرمایه، این اکراه موجب تاخیر در معرفی راه‌آهن و استفاده از آن برای ملت‌سازی شد. 

با این حال، تهدید نظامی قدرت‌های بزرگ غربی فشار بر تصمیم‌گیری‌های امپراتوری را افزایش داد، چه در امپراتوری‌ هابسبورگ و چه در روسیه‌ی تزاری. در امپراتوری پیشین، هرچند منافع تجاری انگیزه‌ اولیه‌ ساخت راه‌آهن بودند، نگرانی‌های امنیتی و نیاز به جابه‌جایی سریع نیروها، وین را به گسترش خطوط راه‌آهن تا مرز روسیه و شبه‌جزیره‌ ایتالیا واداشت. امپراتوری رومانوف نیز، با دسترسی کمتر به سرمایه‌ خصوصی، از راه‌آهن‌ها برای تقویت مرزهای خارجی و به‌عنوان ابزاری برای حکومت امپراتوری استفاده کرد.

در سال ۱۸۶۳، خط جدید میان سن‌پترزبورگ و ورشو به رژیم تزار اجازه داد نیروهایی بفرستد که شورش لهستان را سرکوب کردند. با وجود این، تلاش دیرهنگام برای ملت‌سازی و روسی‌سازی، به راه‌آهن نقشی برجسته به‌عنوان عامل همگون‌سازی فرهنگی بخشید. زیرساخت‌های حمل‌ونقل مدرن معمولا به‌عنوان عاملی در تقویت روند دولت‌سازی و ملت‌سازی در اروپا تلقی می‌شوند. گسترش شبکه‌های راه‌آهن، قدرت زیرساختی دولت‌های متمرکز را افزایش داد و شکل‌های مستقیم‌تری از حکومت‌داری را ممکن ساخت، در حالی‌که موجب تغییرات اقتصادی، شهرنشینی، و افزایش تماس‌های اجتماعی در فواصل طولانی‌تر شد.

با تعمیم مطالعه‌ی وبر درباره‌ی روند ملی‌سازی در فرانسه، بسیاری از دانشمندان علوم اجتماعی انتظار داشتند که این تحولات موجب تقویت انسجام ملی فراتر از مورد فرانسه شده باشد. با این حال، ساخت راه‌آهن در مناطق اقلیت‌نشین، در واقع، بیشتر تهدیدی برای یکپارچگی دولت‌ها و امپراتوری‌های اروپایی بوده است. تحلیل‌های ما نشان می‌دهد که احتمال گرایش‌های جدایی‌طلبانه در سرزمین‌هایی که گروه‌های قومی غیربرخوردار در آنها می‌زیستند، پس از اتصال به شبکه‌ راه‌آهن دولت افزایش یافت. 

همچنین بنا به تحلیل برخی ساختارها مانع از یکپارچگی ملی در دولت‌های چندقومیتی شدند، به‌ویژه در اروپای شرقی. گروه‌های اقلیت بزرگ، سهم جمعیتی اندک گروه‌های قومیتِ حاکم، ضعف ظرفیت دولتی و سطح پایین درآمد سرانه، چالش‌های عمده‌ای برای تمرکز قدرت و ملت‌سازی از بالا به پایین ایجاد کردند. از این رو، تجربه‌ی فرانسه بیشتر به‌عنوان یک استثنا، نه نمونه‌ی الگووار ملت‌سازی در اروپا، به نظر می‌رسد. نتایج تحلیل‌های ما درباره‌ی سازوکارهای علی نشان می‌دهد که گرایش به جدایی‌طلبی در جایی بیشتر می‌شود که راه‌آهن‌ها با بهبود ارتباطات داخلی مناطق قومی پیرامونی، بسیج سیاسی را تسهیل کنند، اما در جایی که این خطوط آن مناطق را به پایتخت دولت نزدیک‌تر می‌سازند، احتمال جدایی‌طلبی کمتر می‌شود. 

با این حال، به نظر می‌رسد دسترسی به بازار ملی تاثیر معناداری ندارد. ساخت راه‌آهن احتمالا مهم‌ترین عامل مدرن‌سازی در اروپا از قرن نوزدهم تا میانه‌ قرن بیستم بود.

 منبع: 

پنگل، یانیک آی.، مولر-کِرِپون، کارل، و... (۲۰۲۵)  برخورد‌های مدرنیزاسیون: ساخت راه‌آهن و تحرک جدایی‌طلبانه در اروپا. انتشارات دانشگاه کمبریج