گذار انرژی عجولانه، نهتنها آلایندگی را کم نمیکند، بلکه امنیت انرژی را هم بهخطر میاندازد
نبرد آمریکایلاتین با وابستگی نفتی
در این میان، دو کشور بزرگ منطقه (برزیل و کلمبیا) دو روایت متضاد از «گذار عادلانه انرژی» ارائه میکنند؛ روایتی که نهتنها سرنوشت آمریکایلاتین، بلکه جهت حرکت بسیاری از کشورهای درحالتوسعه، از جمله ایران را بازتاب میدهد. در مرکز این مناقشه، لولا داسیلوا، رئیسجمهور برزیل، قرار دارد که در سالهای اخیر خود را «قهرمان محیطزیست» معرفی کرده و با توقف نسبی جنگلزدایی در آمازون، تحسین جهانیان را برانگیخته بود.
اما تنها چند هفته پیش از COP۳۰، دولت او مجوز شرکت ملی نفت برزیل، پتروبراس را برای اکتشاف نفت در دهانه رود آمازون صادر کرد؛ تصمیمی که خشم گروههای محیطزیستی، جوامع بومی و حتی حامیان بینالمللی او را برانگیخت. لولا در دفاع از این اقدام، جملهای گفت که به یکی از کلیدیترین چالشهای جهان پسا فسیلی اشاره دارد: «تا وقتی دنیا هنوز به نفت احتیاج دارد، برزیل این منبع پولساز را کنار نمیگذارد، چون میتواند زندگی مردمش را بهتر کند.»
این گزاره، قلب مساله را توضیح میدهد: اکثر کشورهای درحالتوسعه حاضر نیستند پیش از کشورهای صنعتی از درآمدهای نفتی چشم بپوشند، آنهم در زمانی که بزرگترین تولیدکننده نفت جهان، یعنی ایالاتمتحده، نهتنها کاهش تولید را آغاز نکرده، بلکه ظرفیتهای خود را توسعه داده است. همانطور که یکی از کارشناسان انرژی در واشنگتن بیان میکند؛ اگر کشوری مانند برزیل بهصورت داوطلبانه تولید را متوقف کند، «فرصت توسعه را به دیگران واگذار کرده است.» در مقابل این رویکرد، کلمبیا قرار دارد؛ کشوری که تحت رهبری رئیسجمهور گوستاوو پترو، روایتی کاملا متفاوت ارائه میکند.
رهبر اقتصاد بدون نفت
پترو که خود را «رهبر اقتصاد بدون نفت» معرفی کرده، از آغاز کارش در سال ۲۰۲۲ اکتشاف نفت و گاز را متوقف کرد، مالیات شرکتهای نفتی را افزایش داد و وارد مسیر دشوار ساخت یک اقتصاد جایگزین مبتنی بر گردشگری و کشاورزی پایدار شد. او حتی در نشستهای جهانی، سرمایهداری را «عامل نابودی زمین» معرفی کرده و به دنبال یک «معاهده منع گسترش سوختهای فسیلی» بوده است. اما تجربه سهساله کلمبیا، از یک زاویه دیگر، هشداردهنده است: اقتصاد کشور تقریبا متوقف شده، سرمایهگذاریهای خارجی در بخش انرژی سقوط کرده، شرکتهایی مانند شل، شورون و اکسون پروژههای خود را رها کردهاند و کلمبیا برای تامین گاز داخلی، به واردات متکی شدهاست؛ وارداتی که هم گرانتر است و هم آلایندگی بیشتری دارد.
بیشتر اقتصاددانها میگویند؛ پترو میخواست همهچیز را به یکباره تغییر دهد و همین باعث شد سیاستهایش یا درست اجرا نشود یا خیلی کند پیش برود. حتی برخی چهرههای چپگرای کلمبیا نیز اکنون خواستار بازگشت به تولید نفت و گاز شدهاند. در مقابل، برزیل نهتنها از رویکرد پترو فاصله گرفته، بلکه میکوشد خود را به چهارمین تولیدکننده بزرگ نفت جهان تا سال ۲۰۳۰ تبدیل کند.
دولت لولا معتقد است؛ درآمدهای نفتی میتواند، هم رشد اقتصادی را تقویت کند و هم منابع لازم برای سرمایهگذاری در انرژی پاک را فراهم آورد. برزیل در برخی حوزهها واقعا پیشرو است: حدود ۹۰ درصد برق کشور از منابع تجدیدپذیر تامین میشود و بخش بزرگی از سوخت مصرفی آن از اتانول نیشکر گرفته میشود. اما منتقدان میگویند این موفقیتها نباید بهانهای برای گسترش استخراج نفت در مناطق حساس زیستمحیطی باشد؛ مناطقی مانند «حاشیه استوایی»، نوار ۲۲۰۰ کیلومتری از آبهای عمیق شمال برزیل که به گفته دولت ممکن است بیش از ۱۰میلیارد بشکه نفت قابلاستخراج در خود داشته باشد. این سطح از تنش میان توسعه و محیطزیست، تنها مختص آمریکایلاتین نیست.
ایران نیز درگیر همان معادله جهانی است؛ با این تفاوت که اقتصاد ایران بهمراتب وابستهتر به نفت است و فضای سیاستگذاری آن محدودتر. ایران، مانند برزیل، بر این باور است که «گذار انرژی بدون تامین مالی عادلانه ممکن نیست»؛ اما برخلاف برزیل، به دلیل تحریمهای اقتصادی، امکان جذب سرمایهگذاری خارجی، توسعه صنایع پاییندستی یا رشد صادرات رسمی را ندارد. این وضعیت باعث شده ایران عملا نتواند از درآمدهای نفتی برای پیشبرد گذار انرژی استفاده کند؛ موضوعی که برزیل حداقل در تئوری مدعی آن است.
وضعیت غیرقابل تصور ایران
از سوی دیگر، سیاستهایی شبیه به آنچه پترو در کلمبیا دنبال کرد (یعنی محدودیت در اکتشاف) در ایران حتی قابلتصور هم نیست. در شرایط فعلی، اقتصاد ایران به هیچوجه توان کنار گذاشتن درآمد نفتی را ندارد؛ آنهم در زمانی که کسری بودجه ساختاری، بحران انرژی داخلی، رشد شدید مصرف گاز و بنزین و نبود سرمایهگذاری در میادین، فشار مضاعفی ایجاد کرده است. اما تجربه کلمبیا یک نکته مهم را آشکار میکند: گذار انرژی بدون برنامه دقیق و واقعگرایانه، نهتنها به کاهش آلایندگی منجر نمیشود، بلکه میتواند امنیت انرژی و ثبات اقتصادی را تهدید کند.
برای ایران، درس مهم دیگر از آمریکایلاتین این است که کشورهایی مانند برزیل و آرژانتین با وجود نگاه مثبت به انرژی پاک، بهطور همزمان در حال افزایش تولید نفت و گاز هستند تا در دورهای که تقاضای جهانی هنوز بالاست، موقعیت خود را تقویت کنند. این روند در کشورهایی مانند گویان و سورینام حتی شدیدتر است؛ کشورهایی کوچک و جنگلی که با کشف ذخایر عظیم نفت، رشد اقتصادی چند برابری را تجربه کردهاند.
این واقعیت نشان میدهد که ادعای پایان یافتن عصر نفت (حداقل در دهه پیش رو) بیش از آنکه نتیجه سیاست باشد، تابع تحولات فناوری، کاهش واقعی تقاضا و گسترش سریع خودروهای برقی است. در این میان، کارشناسان انرژی معتقدند تنها راه واقعی برای کاهش انگیزه کشورها جهت توسعه تولید نفت، تغییر سمت تقاضاست؛ یعنی رشد سریع خودروهای برقی، بهبود ذخیرهسازی انرژی، ارزان شدن هیدروژن سبز و اصلاح نظام یارانههای سوختی. اما تا زمانی که این اتفاق نیفتاده، کشورهای نفتخیز (از برزیل و آرژانتین گرفته تا ایران و عربستان) همچنان تولید را افزایش خواهند داد.
تجربه آمریکای لاتین یک نکته کلیدی را نیز برای تصمیمگیران ایرانی روشن میکند: ایجاد تعادل میان اقتصاد نفتی و گذار انرژی، بدون صندوقهای پایدار درآمدی، بدون برنامهریزی بلندمدت، و بدون جذب سرمایه خارجی، عملا غیرممکن است. برزیل حداقل تلاش میکند از درآمدهای نفتی برای توسعه انرژیهای پاک استفاده کند. کلمبیا تلاش کرد نفت را کنار بگذارد اما به دلیل عدم آمادگی اقتصادی شکست خورد؛ اما ایران هنوز در نقطهای ایستاده که هیچکدام از این دو مسیر را آغاز نکرده است. این خلأ راهبردی، در دههای که جهان وارد رقابت شدید بر سر امنیت انرژی و بازارهای جدید انرژی پاک میشود، میتواند هزینههای سنگینی را به کشور تحمیل کند.