همسویی نمادین در محکومیت اسرائیل

بیانیه پایانی نشست، با محکومیت شدید تجاوز اسرائیل و تاکید بر حمایت از نقش میانجی‌گرانه قطر در مناقشه غزه، این اقدام را «نقض آشکار قوانین بین‌المللی» دانست. در این بیانیه هشدار داده شد که هدف این حملات، تضعیف روند میانجی‌گری و مانع‌تراشی در مسیر توقف عملیات نظامی در غزه بوده است. با وجود هم‌سویی کلی کشورهای شرکت‌کننده در این نشست، فقدان عناصر الزام‌آور و سازوکارهای عملی مشترک، ظرفیت آن را برای ایجاد تغییرات ساختاری در توازن قوا محدود می‌کند.

همگرایی استراتژیک بین ایران و کشورهای عربی حوزه خلیج فارس - حتی در برابر تهدید مشترکی مانند حمله اسرائیل به یک کشور عربی - با موانع چندلایه مواجه است. اختلافات تاریخی، همچون مساله جزایر سه‌گانه، رقابت‌های نفوذ در منطقه و بی‌اعتمادی سیاسی مزمن، موجب شده است که حتی در فضای محکومیت صریح تجاوز اسرائیل، انسجام عملی تنها در سطح بیانیه‌های سیاسی باقی بماند. هم‌سویی نمادین در محکومیت تل‌آویو می‌تواند بستر همکاری تاکتیکی کوتاه‌مدت را فراهم آورد، اما در غیاب ابتکارهای نهادی و ایجاد چارچوب‌های راهبردی مشترک، این هم‌سویی‌ها به‌سرعت فرسوده می‌شوند.

از منظر راهبردی، اقدامات اخیر اسرائیل در چارچوب طرح موسوم به «اسرائیل بزرگ» قابل تبیین است. این راهبرد، بر پایه تحمیل واقعیت‌های جدید سیاسی و جغرافیایی برای گسترش نفوذ شکل گرفته است. حمله به قطر، علاوه بر بُعد نظامی، حامل پیام سیاسی روشنی به بازیگران منطقه‌ای و میانجی‌های بالقوه بود و به‌نوعی آزمونی برای سنجش انسجام و پاسخ‌گویی کشورهای عربی–اسلامی محسوب می‌شود. با این وجود، موانع جدی از جمله مخالفت افکار عمومی و تداوم بحران فلسطین، چشم‌انداز ادغام کامل اسرائیل در نظم عربی را محدود می‌سازد.

خروجی نشست دوحه بیش از آنکه یک اقدام بازدارنده جدی باشد، یک مانور نمادین در برابر تهدیدهای اسرائیل بود و نه تحریم، نه فشار اقتصادی هدفمند، و نه ایجاد سازوکار دفاع جمعی از آن منتج نشد. چنین شرایطی ابتکار عمل را در اختیار اسرائیل قرار می‌دهد و به این رژیم اجازه می‌دهد سیاست‌های میدانی خود را با کمترین مانع ادامه دهد. وابستگی امنیتی و اقتصادی کشورهای عربی به ایالات متحده، امکان اتخاذ مواضع مستقل را محدود کرده و این امر، به‌ویژه در مواجهه با بحران‌های منطقه‌ای، نمایان‌تر می‌شود. واقعیت این است که کشوری همچون قطر که میزبان بزرگ‌ترین پایگاه هوایی آمریکا در منطقه است، بدون خواست و اراده آمریکا قادر به اقدام عملی در برابر اسرائیل نیست.

ایران در این میان با دو سطح از چالش و فرصت روبه‌روست. از یک‌سو، اشتراک موضع با جریان‌های عربی مخالف اسرائیل می‌تواند منجر به ائتلاف‌های موقت شود. از سوی دیگر، تنش‌های مزمن با برخی دولت‌های حوزه خلیج فارس، مانع از شکل‌گیری روابط راهبردی پایدار است. در نتیجه، بهره‌گیری ایران از بستری مانند نشست دوحه بیشتر در قالب ابتکارهای دیپلماتیک تاکتیکی و محدود معنا پیدا می‌کند، بدون آنکه زمینه‌ای برای تغییر معادلات راهبردی منطقه فراهم آورد.

نشست دوحه بار دیگر نشان داد که بلوک عربی-اسلامی در برابر تهدیدهای امنیتی عمده، به‌ویژه حمله اسرائیل به قطر، با ضعف شدید در ظرفیت اقدام جمعی روبه‌روست. خودداری از تصمیماتی نظیر تحریم، کاهش روابط یا ایجاد سازوکار بازدارنده، ریشه در موانع ساختاری و فشارهای خارجی، به‌ویژه نفوذ ایالات متحده، دارد. این محدودیت‌ها به اسرائیل چراغ سبز نشان می‌دهد که پروژه‌های منطقه‌ای خود، از جمله ایده «اسرائیل بزرگ»، را با مقاومت حداقلی دنبال کند.

وابستگی امنیتی و اقتصادی بسیاری از این کشورها به واشنگتن، حاصل دهه‌ها اولویت‌بخشی به توسعه اقتصادی و سرمایه‌گذاری خارجی در برابر تقویت استقلال سیاسی و امنیتی است. پیامد این مسیر، تضعیف توان بازدارندگی و کاهش حاکمیت واقعی بوده و دیر یا زود با آزمونی تاریخی مواجه خواهد شد. در نهایت، زمان مشخص خواهد کرد که آیا این انتخاب‌ها تضمین‌کننده منافع درازمدت بوده‌اند یا مسیری که موجب تضعیف جایگاه کشورها در معادلات ژئوپلیتیکی آینده شده است.

* پژوهشگر مسائل خاورمیانه