وحشت اروپا از «غول دم در»

روسیه مسوولیت این امر را انکار کرد و چنین القا نمود که پهپادها صرفا مسیر خود را گم کرده بودند؛ در مقابل، مقامات ناتو و اروپا این نقض حریم را عمدی دانستند. در هر صورت، این درگیری اولین باری بود که ناتو با دشمنان در خاک یک کشور متحد درگیر میشد. چند روز بعد، پهپاد روسی دیگری وارد حریم هوایی ناتو شد، این بار بر فراز رومانی، هرچند رومانیاییها اقدامی نکردند و پهپاد سرانجام وارد اوکراین شد. این رویدادها بر چشمانداز دلهرهآوری که اروپاییان با آن مواجهاند، تاکید میکند: این امکان که جنگ فرسایشی طاقتفرسا در اوکراین به جنگی گستردهتر میان اروپا و روسیه سرایت کند.
عزم آشکار مسکو برای ادامه جنگ در اوکراین، اضطراب فزایندهای را در میان رهبران اروپایی برانگیخته است. از زمان بازگشت دونالد ترامپ به قدرت، آنها خود را در پیچوخمهای دیپلماتیک انداختهاند تا با التماس، مدارا و تملق از رئیسجمهور آمریکا، تعامل کاخ سفید با جنگ اوکراین را حفظ کرده و روسیه را مهار کنند. بااینحال، این ولادیمیر پوتین، رئیسجمهور روسیه بود - که امانوئل مکرون، رئیسجمهور فرانسه، زمانی او را «غول دم در» خوانده بود- که پیش از اجلاس دوجانبه در آلاسکا در ماه اوت، با تشویق ترامپ روی فرش قرمز قدم گذاشت. اروپاییها که دعوت نشده بودند، به کنترل خسارت روی آوردند. هفته بعد، رهبران اروپایی به همراه ولودیمیر زلنسکی، رئیسجمهور اوکراین، به واشنگتن پرواز کردند تا حمایت خود را از او اعلام کرده و جبههای متحد علیه روسیه به نمایش بگذارند. ترامپ با مهمانانش همانطور رفتار کرد که با شرکتکنندگان برنامه «کارآموز» رفتار میکرد: ابتدا پرحرارت، سپس بیاعتنا و همیشه غیرمتعهد. با توجه به استانداردهای بسیار پایین کنونی روابط دو سوی اقیانوس اطلس، این دیدار تنها به دلیل پایان یافتن بدون حادثه، یک موفقیت محسوب میشد.
آخرین دور از تشریفات نمایشی آمریکا و روسیه یادآور دیگری از حقیقتی بود که مدتهاست آشکار شده: امنیت اروپا در جایی دیگر تعیین میشود. اروپا که میان کرملین تجدیدنظرطلب و کاخ سفید بیتفاوت گرفتار شده، پیوسته دور زده میشود و اغلب به حاشیه رانده میشود. ناکامی اتحادیه اروپا در شکل دادن به پیامدهای ژئوپلیتیک جهانی، از ناهماهنگی سیاست خارجی خود این اتحادیه نشأت میگیرد، ازجمله اتکای تاریخی بیش از حد به ایالات متحده و ناتوانی در توسعه یک استراتژی منسجم برای مقابله با روسیه، رقیب اصلیاش.
در نتیجه، پوتین راهبرد استقامت را برگزیده است: با بهرهبرداری از خستگی دو سوی اقیانوس اطلس، حمایت غرب از اوکراین را پشت سر بگذارد و تهدیدهای تشدید تنش را با خیال واهی صلحی که همیشه در یکقدمی است، همراه سازد. پوتین دستاوردهای ناچیز در میدان نبرد را به پیروزیهای بزرگ تبدیل کرده و اقتصاد جنگی بیشازحد داغشده روسیه را نشانه قدرت جلوه میدهد. اهداف او روشن است: تبدیل اوکراین به یک دولت دستنشانده تجزیهشده، شکستن وحدت غرب و بازآرایی نظم جهانی برای حمایت از تلاش بلندمدت روسیه برای عظمت امپراتوری. در همین حال، اروپا امیدوار است ایالات متحده همبستگی فراآتلانتیکی را دوباره کشف کند یا اینکه روسیه بهسادگی در اوکراین عقبنشینی کند. هیچیک از این سناریوها محتمل نیست و هیچکدام یک استراتژی محسوب نمیشوند.
ارزیابی شرایط موجود
پس از تهاجم تمامعیار روسیه، اروپا بهسرعت به کمک اوکراین شتافت و تا به امروز بیش از ۲۰۰میلیارد دلار برای کمکهای نظامی و اقتصادی هزینه کرده است. اتحادیه اروپا از زمان آغاز تهاجم، ۱۸ بسته تحریمی متوالی علیه روسیه وضع کرده است. این اتحادیه همچنین، بهرغم مخالفتهای مجارستان، یکی از کشورهای عضو، متعهد به گسترش اتحادیه برای شامل شدن اوکراین و مولداوی شده است.
تجاوز روسیه و فشارهای اخیر ایالات متحده همچنین باعث شده است که اتحادیه اروپا سرمایهگذاریهای دفاعی هوشمندانهتری انجام دهد و پایگاه صنعتی قویتری بسازد. این بلوک، «اقدام امنیتی برای اروپا» (Security Action for Europe)، صندوقی به ارزش ۱۵۰میلیارد یورو را تاسیس کرد که کشورهای عضو اتحادیه اروپا و چندین شریک خارجی، از جمله اوکراین، میتوانند برای تدارکات دفاعی از آن برداشت کنند.
طرحهای جدید تولید مشترک دفاعی، مانند توافق بین دانمارک و اوکراین، نیز به اروپاییها امکان میدهد تا تواناییهای نظامی مورد نیاز خود را برای دهههای آینده تقویت کنند. در مجموع، دلیلی برای اطمینان به توانایی بلندمدت اروپا برای بازدارندگی روسیه وجود دارد. با وجود موانع فعلی - از جمله تنگناها در تولیدات نظامی، قابلیتهای ناهمگون ضدپهپادی و جنگ سایبری در میان کشورها، و شکافها در بهاشتراکگذاری اطلاعات - اروپا همین حالا هم میتواند در صورت وقوع یک جنگ متعارف با روسیه، آن را تاب آورده و در آن پیروز شود.
تواناییهای اروپا ممکن است نسبتا قوی باشد، اما اراده اروپا چنین نیست. کشورها فاقد آن حس فوریت جمعی هستند که نه تنها برای شکل دادن به پایان بازی در اوکراین، بلکه برای یک ایده بزرگتر از امنیت اروپا لازم است. قطعا هیچ اجماعی در مورد چگونگی پاسخ به تحریکات روسیه وجود ندارد، همانطور که واکنشهای متفاوت لهستان و رومانی به تهدیدهای پهپادی نشان داد. کشورهای اروپایی حتی درک مشترکی از این ندارند که اگر روسیه سرانجام اوکراین را، چه از طریق یک پیروزی نظامی آشکار و چه از طریق توافقی که بر اساس شرایط پوتین منعقد شود، تحت سلطه خود درآورد، چه معنایی برای اروپا خواهد داشت.
یک دیدگاه که بهندرت در انظار عمومی بیان میشود اما بیسروصدا در محافل نخبگان سیاستگذار اتحادیه اروپا دست به دست میشود، این است که چنین نتیجهای اساسا اوضاع را برای اروپا تغییر نخواهد داد.
این قاره میتواند رابطهای محدود با روسیه را از سر بگیرد؛ بههرحال، اروپا از اتحاد جماهیر شوروی که اوکراین را کنترل میکرد، نفت و گاز میخرید و حتی معاهدات کنترل تسلیحات با آن امضا میکرد؛ تنشزداییهایی که با منطق «واندل دورشهاندل»، سیاست «تغییر از طریق تجارت» آلمان غربی در قبال کشورهای کمونیستی، به پیش میرفت. امروز، ویکتور اوربان، نخستوزیر مجارستان، و رابرت فیکو، نخستوزیر اسلواکی، از این نگرش حمایت میکنند. نیروهای اپوزیسیون راست افراطی در فرانسه، آلمان، ایتالیا و رومانی نیز در صورت کسب قدرت، احتمالا سیاستهای ملی این کشورهای عضو را به سمت آشتی مجدد سوق خواهند داد.
منطق این موضع ساده است: روسیه متخاصم از بین نمیرود و خطرات تشدید تنش بسیار بالاست. بنابراین، بهتر است همین حالا به توافق رسید. اروپا باید از طریق تجارت و امتیازدهی، تعادلی با روسیه متجاوز بیابد، حتی اگر روسیه در حال بازسازی یک امپراتوری در مرز شرقی اروپا باشد.
دیدگاه جایگزین این است که پایانی برای جنگ در اوکراین که به نفع روسیه باشد، با آسیبپذیر کردن جناح شرقی اروپا در برابر خرابکاری یا حتی تهاجم مستقیم روسیه، تهدیدی وجودی برای این قاره ایجاد خواهد کرد. این خط فکری معتقد است که سادهلوحانه بود اگر تصور میکردیم پوتین در سال ۲۰۱۴ در کریمه متوقف میشود و خطرناک است که تصور کنیم او اکنون در اوکراین متوقف خواهد شد. این دیدگاه، خواستههای روسیه مبنی بر عقبنشینی ناتو به مرزهای پیش از سال ۱۹۹۷ را نه یک بلوف لفاظانه، بلکه هدفی حداکثری میداند که مسکو برای تحقق آن تلاش خواهد کرد. اما اشتیاق واقعی چندانی برای ایجاد هر نوع تضمین امنیتی به رهبری اروپا وجود ندارد. همانطور که رادوسواو سیکورسکی، وزیر امور خارجه لهستان، اخیرا گفت: «چه کسی میخواهد با روسیه بجنگد؟ من داوطلبان زیادی نمیبینم.»
جنگ و سپس صلح
هر استراتژی عملی اتحادیه اروپا در قبال روسیه باید شامل یک چشمانداز بلندمدت باشد که اروپا میخواهد روسیه در ده یا پانزده سال آینده در چه جایگاهی باشد - چه پوتین در قدرت بماند و چه نماند. بدون آن، اروپا در معرض خطر گرفتار شدن در یک موضع صرفا تقابلی قرار میگیرد که در آن با روسیه بهعنوان یک دشمن ابدی رفتار میکند.
پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی، اروپا قویترین حامی ادغام روسیه در نهادهای بینالمللی و مشارکت آن در همکاریهای امنیتی با ناتو بود. این سنت تا زمان تهاجم به اوکراین، همچنان راهنمای تعامل اتحادیه اروپا با روسیه بود، حتی زمانی که اعضای آن باید تصمیم به تغییر مسیر میگرفتند. بااینحال، اکنون نمیتوان آن را با یک استراتژی سادهانگارانه مهار جایگزین کرد که در آن اروپا، روسیه را در قفس خرس نگه دارد و از فاصلهای امن آن را تحریک کند. هدف در عوض باید تضعیف و در نهایت شکست یک دشمن متجاوز باشد، درحالیکه امکان آینده پساامپریالیستی روسیه حفظ شود.
اگر اروپا در تضعیف کرملین موفق شود، مسوولیت بخشی از مدیریت بیثباتی متعاقب آن را نیز بر عهده خواهد داشت. بنابراین، استراتژی اتحادیه اروپا در قبال روسیه باید شامل برنامهریزی برای گذار پس از درگیری روسیه باشد، زمانی که ممکن است این کشور دوباره با چارچوبهای همکاری بینالمللی با کشورهای غربی ادغام شود. چنین استراتژیای در برابر وسوسه جبرگرایی مقاومت خواهد کرد. سرنوشت روسیه این نیست که طبیعتا متخاصم، غیردموکراتیک یا امپریالیست باشد. حتی اروپا درحالیکه با وضوح و قدرت با تجاوز روسیه مقابله میکند، باید یک استراتژی دومسیره را دنبال کند؛ استراتژیای که در را برای یک رابطه متفاوت با این کشور باز نگه میدارد. اروپا میتواند خنجری در یک دست داشته باشد، اما باید آماده باشد تا دست دیگر را نیز دراز کند.
* استاد روابط بینالملل و اتحادیه اروپا دانشگاه بخارست