نیاز به تغییر نگرش

در واقع ما با سازوکاری کاملا معیوب روبهرو هستیم و بهخاطر نبود یک مدیریت منسجم و مبتنی بر تنظیمگری نیاز واقعی جامعه و ساختار مبتنی بر قواعد اقتصاد، مثل دیگر کشورهای مهم دارای سینما، هرسال این سیکل معیوب در سینمای صنعتنشده ما تکرار میشود.
علاوه بر این، موانع و فشارهای خارج از حوزه سینما - از سانسور گرفته تا مواضع و محدودیتهای جدیدی که بعد از انقلاب مجموعه حاکمیت به پدیدهای مثل سینما تزریق کردند - باعث شده که اغلب تولیدات سینمایی به شکل یک سری تولیدات تکمحصولی در دفاتر کوچک و بدون پشتوانه اقتصادی برای تولید انبوهتر و بدون بهرهمندی از سازوکار سیستم تولیدی صنعتی - (که در آن معمولا برنامهریزی و اهداف بلندمدت و چندساله میتواند مبنای اصلی محصولات باشد) - تولید شوند. برنامهریزی چندساله باید بر اساس معیارهای اقتصادی و فرهنگی انجام شود. این برنامهریزی باید مستقل از رخنه، مانعتراشی و نفوذی باشد که از بیرون از سینماست - چه از جانب دولت باشد، چه از جانب سرمایههای غالبا نامشخصی که از بیرون سینما میآیند و بعضا سرمایههای مشکوکی هستند و تولیدات را جهت میدهند و سعی میکنند بیشتر محصولات سینما را به بازاری نامتعادل و به دور از مناسبات عرضه و تقاضا ارائه کنند، چه از نفوذ اربابان قدرت سیاسی.
به همین دلیل است که وقتی به آمار سینمای ایران توجه میکنیم، میبینیم که تعداد بسیار اندکی از فیلمهای ما - در بهترین حالت چهار یا پنج فیلم از همه تولیدات - به سوددهی میرسند و میتوانند سرمایهای ا که در آن صرف شده جبران کنند. از بقیه تولیدات سالانه، چیزی حدود ۲۰ تا ۲۵درصد، تنها سرمایه خود را جبران میکنند و سودی برای سازندگانشان ندارند. بقیه فیلمها که بیش از ۷۰درصد از تولیدات سینمای ایران را تشکیل میدهند، یا ضرر میکنند یا اصلا به نمایش درنمیآیند؛ شرایطی که الان هم تشدید شده است. حال سوال اینجاست که چگونه این چرخه میتواند به حیات خود ادامه دهد و این تسلسل تولیدات متضرر را تکرار کند؟ خود نگارنده هم پاسخ این سوال پیچیده را نیافته است.
البته بخشی از این پدیده و این اشکال به رویکرد دولتها در دورههای مختلف برمیگردد، شیوه عمل و تفکری که با روی کار آمدن رئیس دولت جدید و تغییر رویکرد فکری و سیاسی و مضاف بر آن تغییر رویکرد مسوولان پایینتر، مثل وزیر فرهنگ یا رئیس سازمان سینمایی و تفاوتهای فکری آنان، بسته به اینکه به چه گروه و دسته سیاسی وابسته هستند، مدام تغییر میکند. در هر دوره، محصولاتی تولید میشود که بر اساس تفکر سیاسی و فرهنگی مسوولان همان دوره روی آنها سرمایهگذاری میشود. معمولا وقتی که این آثار به مرحله نمایش میرسند و باید به مخاطب خود برسند، آن گروه سیاسی و عقیدتی دیگر در مرکز قدرت نیستند و از آنجا که تماشاگر هم چندان علاقهای به این نوع فرمهای پروپاگاندایی و تبلیغاتی دولتی ندارد، این فیلمهای بهرهگرفته از سیاست و سرمایه دولتی کاملا شکست میخورند و از این میدان کنار میروند یا اصلا امکان نمایش پیدا نمیکنند.
ما به دلیل تفاوتهای زبانی و اساسی و آشکاری که در نحوه ارائه تولیداتمان با همه کشورهای دیگر دنیا داریم - حتی با کشورهای مسلمان و کشورهایی با اشتراکات زبانی و فرهنگی - در جذب مخاطب بینالمللی با سایر کشورها فاصله زیادی داریم. این مساله بهویژه در محصولاتی که تولید میشود و نوع تصویری که در سینمایمان و در کارهای نمایش خانگی ارائه میدهیم، نیز مشهود است.
بهعنوان مثال برای تماشاگر داخلی در طول چهل پنجاه سال گذشته تقریبا عادت شده که ببیند بین واقعیتهای جامعه - بهویژه در مناسبات انسانی خانوادهها و تصویر محیطهای خصوصی آنان - و تصاویری که در سینما و نمایش خانگی از همان وقایع عرضه میشود، تفاوتهای فاحشی وجود دارد. اینکه مثلا زنان و دختران را مجبوریم به شکلی نمایش دهیم که حتی در محیط خصوصی خانه باید حجاب کاملشان حفظ شود و حتی با آن به رختخواب بروند، ممکن است برای تماشاگر ایرانی به یک عادت تبدیل شده باشد، اما طبیعتا برای مخاطب بینالمللی و حتی کشورهای مسلمان یا همزبان ما هم شاید دیگر دیدن این تصاویر (برخلاف سالهای اول انقلاب که سینما دریچهای برای دیدن تغییرات یک جامعه بود)، جذاب نباشد.
به همین دلیل ما نتوانستهایم بازار گستردهتری از محدوده داخلی برای خود مهیا کنیم تا آثارمان را در آن عرضه کنیم؛ چه آثاری که به طور طبیعی میتوانند مخاطب خود را داشته باشند، چه حتی آثاری که به شکل دولتی و سفارشی ساخته شدهاند و گاهی هزارانمیلیارد از سرمایه عمومی و متعلق به همه مردم برایشان هزینه شده است. اما مشاهده کردهایم که آنها نیز نتوانستهاند حتی یک بازار محدود را در این عرصه برای خود به دست آورند.
این بودجه، بهویژه بودجهای که معمولا از جانب دولت به بخش سینما تخصیص داده میشود، کمتر با سازوکاری همراه است که بتواند ارزش اقتصادی و چهره بینالمللی سینمای ما را با وجود پتانسیل بسیار بالایی که دارد، تقویت کند. اگر بخواهیم این پتانسیل بالقوه را با سازوکار سینمای کشورهای دیگر مقایسه کنیم، شاید رتبه بالایی در آسیا و حتی جهان داشته باشیم. اما متاسفانه این بودجهها در هر دوره، همانطور که پیشتر نیز اشاره شد، در شکل بالفعلش با تغییر مدیران و برنامهریزانی که همراه با دولت و تفکر دولتی جدید سر کار میآیند، دستخوش تغییرات اساسی میشود.
نتیجه این میشود که بسیاری از محصولاتی که با سرمایههای کلان دولتی و بودجههای عظیم - که گاهی به هزاران میلیارد میرسد - تولید میشوند، در نهایت حتی از آن دسته محصولاتی که با بودجه محدودی تولید میشوند و تا حدی در جذب مخاطب داخلی موفق هستند یا در عرصه استاندارد بینالمللی هم قابل عرضه به نظر میرسند، عقب میمانند. حتی اگر اهداف اولیه چنین آثاری کاملا تبلیغاتی و پروپاگاندایی باشد، باز هم به دلیل فاصله گرفتن از واقعیتهای داخلی و عدم ارتباط با ذائقه تماشاگر، چه در داخل و چه در خارج به اهداف خود نمیرسند. در واقع، تقریبا در اکثر موارد، این محصولات به کف میزانی که برای اثرگذاریشان در نظر گرفته شده هم نمیرسند.
در مورد سالهای اخیر باید بگویم که به نظر من، تا زمانی که یک تغییر اساسی در روند فیلمسازی و نزدیک شدن به استانداردهای جهانی رخ ندهد، و تا زمانی که نتوانیم تصویری همسان با واقعیتهای زندگی جامعه خود، چه در عرصه خصوصی و چه در عرصه عمومی، بدون افزودن الزامات دستوپاگیر ارائه دهیم، نخواهیم توانست به آن جایگاه بینالمللی که مخاطبانش گروههای سرگرمیپسند جهانی هستند، دست پیدا کنیم.
سانسور و قواعد محدودکنندهای که چه در تلویزیون، چه در سینما و چه در نمایش خانگی حاکم است و بین تولیدات با زندگی واقعی فاصله میاندازد، اجازه نمیدهد بسیاری از موضوعاتی که در جامعه ما بهعنوان یک مساله جریان دارند و میتوانند تبدیل به آثار موردتوجه بینالمللی شوند، به محصولاتی قابل عرضه به تماشاگر خارج از مرز تبدیل شوند. برای تولید اثری که با مخاطب خارجی ارتباط برقرار کند، باید این موضوعات را بهدرستی بررسی کرده و برای آن برنامهریزی کنیم.
تولید برای بازارهای خارجی باید به شکل مستمر ادامه یابد و به یک بازار پایدار تبدیل شود. ما اکنون هیچ بازار خاصی برای فیلمهای ایرانی خارج از مرزها نداریم. در مقایسه، میبینیم که فیلمها و سریالهای ترکی، هندی و کره جنوبی نهتنها دنیا را فتح کردهاند، بلکه توانستهاند برای خود سازوکار و بازار مشخصی پیدا کنند و به یک صنعت دائمی و سودده تبدیل شوند. این بازار و گردش مالی ناشی از آن، باعث شده استاندارد تولیدات آنان تا حد زیادی افزایش یابد و بتوانند به طور مداوم بر تعداد تماشاگران خود در سراسر جهان بیفزایند.
متاسفانه در طول این سالها که ما در حال تلاش برای به دست آوردن حداقل امکانات برای نشان دادن واقعیتها در فیلمهایمان بودهایم، همه این موارد باعث شده نتوانیم به یک سیستم منسجم و کاملا قابل مبادله دست پیدا کنیم که علاوه بر جذب سرمایه، بتواند به ارتقای استانداردهای سینما و نمایش خانگی ما کمک کند.
* کارگردان و تهیهکننده سینما