مسیر خروج از بنبست
پدیدهای که در بسیاری از کشورها بحران مقطعی محسوب میشود، در ایران به یک «ساختار پایدار» دگرگون شده؛ ساختاری که با تغییر سیاستها و وعدههای تازه نه شکسته و نه اصلاح، بلکه تنها برای مدتی متوقف و سپس با شدتی بیشتر بازتولید میشود.
تورم، حاصل چند متغیر اقتصادی جداگانه نیست؛ محصول ضعف یک منطق تصمیمگیری بلندمدت است. در اقتصادی که سیاستهای مالی، پولی و ارزی با ثبات و تداوم همراه نیستند، مسیر حرکت همواره به نقطه اول بازمیگردد؛ گویی حرکت اقتصاد نه خطی و رو به جلو، بلکه دایرهوار و تکرارشونده است. مردم نیز این تکرار فرساینده را بهتر از هر نمودار و گزارش رسمی در زندگی روزمره خود لمس میکنند. هرگاه قیمتها اندکی آرام میگیرند، میدانند این آرامش «موقتی» است؛ هر بار که وعده کنترل تورم داده میشود، خاطره تجربههای گذشته ناگهان در ذهنشان زنده میشود.
دلیل اصلی این بازتولید پایدارِ تورم، در شکاف عمیق میان اقتصاد رسمی و اقتصاد واقعی ریشه دارد. در گزارشها و بیانیهها از مهار تورم گفته میشود، اما در مغازهها، خانهها و بازار، مردم هر روز با افزایش قیمت مواجهاند. بانکها بر کاغذ منظم و کنترلشدهاند، اما در واقعیت، فشار نقدینگی همچون موجی بیپایان در جریان است. این دوگانگی، تورم را از یک بحران صرفا اقتصادی به بحرانی در سطح «ادراک جمعی» تبدیل کرده؛ بحرانی که ترمیم آن از کاهش نرخ تورم بهمراتب دشوارتر است.
جامعهای که اعتمادش به ثبات اقتصادی خدشهدار شده باشد، خود به موتور تولید تورم بدل میشود. بهدرستی میتوان گفت قانون نانوشته اقتصاد ایران چنین است که «ترس از تورم، خود تورم میسازد». وقتی مردم انتظار افزایش قیمت دارند، رفتارهایشان - از خرید زودهنگام کالا گرفته تا انتقال سرمایه به بازارهای موازی - به عاملی جدید برای تشدید بیثباتی تبدیل میشود. در چنین فضایی، تورم ترکیبی است از تصمیمات کلان و رفتارهای خرد؛ چرخهای که تنها با اصلاح هر دو سطح شکسته خواهد شد.
نقش سیاستگذاری در این میان بنیادی و تعیینکننده است. تورم زمانی ساختاری میشود که سیاستها نه با هدف ایجاد ثبات، بلکه برای «مدیریت لحظه» اتخاذ شوند. تصمیماتی که از چشمانداز کوتاهمدت و برای کنترل فوری بحرانها سرچشمه میگیرند، شاید بحرانهای امروز را عقب بزنند، اما بذر بحرانهای فردا را نیز میکارند. در چنین وضعیتی، هر تلاش برای کنترل تورم شبیه به خالی کردن آب از قایقی است که از چندین نقطه سوراخ شده است؛ حتی اگر سرعت تخلیه آب زیاد باشد، تا زمانی که سوراخها ترمیم نشوند، نتیجه ثابت خواهد بود.
در برابر این چرخه معیوب، جامعه نیز بهتدریج دچار تغییراتی عمیق شده است. نگاه مردم از آیندهنگری و برنامهریزی بلندمدت به «لحظهزیستی» متمایل شده؛ یعنی از طرحریزی برای فردا به رفتارهای اضطراری برای امروز. این تغییر، شاید خطرناکترین پیامد تورم مزمن باشد. اقتصادی که اگر مردمش نتوانند آینده را تصور کنند، قادر به رشد پایدار، جذب سرمایه یا پرورش نوآوری نخواهد بود. بیثباتی ابتدا امید را میفرساید و سپس امکان ساختن را از میان میبرد.
با این حال، خروج از این چرخه نه با معجزه اقتصادی ممکن است و نه با سیاستهای ضربتی و مقطعی. راهحل از مسیر پایداری در تصمیمها، شفافیت در اجرا و همسویی واقعی سیاستهای پولی و مالی میگذرد. تورم زمانی مهار میشود که فاصله میان گفتهها و تجربه روزمره مردم کاهش یابد؛ زمانی که اقتصاد حتی اگر دشوار و پرچالش باشد برای شهروندان «قابل پیشبینی» شود. پیشبینیپذیری همان آرامشی است که میتواند موتور اعتماد، تولید و سرمایهگذاری را دوباره روشن کند. تورم، معیار قدرت یا ناکارآمدی یک دولت نیست؛ معیار «اعتماد» جامعه به مسیر اقتصادی و توان دولت در ایجاد ثبات است. اگر این اعتماد بازسازی شود، بسیاری از تصمیمهای سخت نیز برای مردم قابل تحملتر خواهد شد. شاید مساله اصلی امروز اقتصاد ایران آن است که پس از سالها دور زدن در یک دایره بسته، نیازمند یک تغییر «مسیر» است، نه صرفا افزایش یا کاهش سرعت حرکت.
* کار شناس اقتصادی