تصمیمگیری با مشاوره ◦ ۳۶۰

این الگو برای بسیاری از رهبران سازمانی الهامبخش بوده، چون روش خوبی برای عبور از معضل «بلهقربانگویی» است که در آن هیچکس تمایل ندارد نظرات رئیس را به چالش بکشد.
با این حال، تشکیل تیم رقبا در دنیای واقعی به این سادگیها نیست و چالشهایی به همراه دارد. گرد هم آوردن افراد در یک اتاق یا هماهنگی برای یک تماس ویدئویی گروهی، اغلب دشوار و زمانبر است. همچنین، در جمعی ۱۰ یا ۱۲ نفره فرصت کافی برای بررسی سناریوهای مختلف برای هر تصمیم وجود ندارد. علاوه بر همه اینها، اگر تنها کار کنید یا صاحب کسبوکار کوچکی باشید، ممکن است اصلا نیروی انسانی کافی برای تشکیل چنین تیمی را در اختیار نداشته باشید.
تا پیش از ظهور هوش مصنوعی این محدودیتها مانعی جدی برای پیادهسازی این استراتژی به شمار میآمدند. اما حالا میتوان در کمترین زمان، یک تیم مجازی و متنوع از رقیبان تشکیل داد تا درباره هر مسالهای، طیف گستردهای از رویکردها را در اختیارتان قرار دهند؛ از برنامهریزی برای گام بعدی در مسیر شغلی گرفته تا تدوین یک طرح مالی جدید برای کسبوکارتان یا مواجهه با یک همکار سرسخت. میتوانید هر تعداد متخصص که میخواهید بسازید و آنها را باهوش، باتجربه و اهل بحث و مجادله تعریف کنید. حسنش اینجاست که این کارشناسان از رنجاندن شما یا همکارانشان نمیترسند و شما هم درگیر نگرانیهایی مثل از دست دادن دوستان و همکارانتان نمیشوید.
زمانی که ۱۰ نفر را در یک اتاق کنفرانس کسلکننده جمع میکنید که به بحث بپردازند، با طولانی شدن زمان جلسه، افراد کمحوصله میشوند. اینجاست که هوش مصنوعی میتواند به تمام آن صداها دستور دهد با قاطعیت مخالفت کنند، صبر کنند تا نوبتشان برسد و بعد دقیق توضیح دهند که چرا به نظرشان دیدگاه مطرحشده اشتباه است. به این ترتیب، شما مناظرهای منظم و ساختار یافته را مشاهده میکنید و میتوانید در نهایت از هوش مصنوعی بخواهید بحث را جمعبندی کند و آن را در قالب سه گزینه یا بیشتر ارائه دهد. این اختلاف نظرها، مشکل چاپلوسی را هم تا حد زیادی برطرف میکند.
الهام گرفتن از روبات
بعد از تمام کردن پروژهای یک ساله و دستوپنجه نرم کردن با رخوت پس از آن، درگیر این افکار بودم که آیا باید دوباره سراغ یک پروژه بزرگ بروم یا بهتر است کمی استراحت کنم؟ چگونه میتوانستم شور و انگیزهام را بازگردانم؟
از هوش مصنوعی خواستم یک تیم مشاور برایم بسازد تا در این باره بحث کنند. حتی برایشان اسم هم انتخاب کرد. تیم مشاوران مجازی من عبارت بود از: دکتر مارکوس جانسون، مشاور بهرهوری ۳۸ ساله که به رویکردهای مبتنی بر احساس بدبین بود، برد تامپسون، مشاور کسبوکار ۴۵ سالهای که همواره مشغول کار بود و استراحت کردن را نشانه ضعف میدانست و پروفسور سیمون بووار، فیلسوف اگزیستانسیالیستی که همهچیز را زیر سوال میبرد.
بحث به سرعت به تقابل بین دو قطب مخالف نتیجهمحور و احساسمحور تبدیل شد. یکی گفت: «وقتی تو سرگرم تحلیل انگیزه درونیات هستی، شخص دیگری در حال جذب مشتری بعدی توست.» اما دیگری مقابله کرد: «دقیقا همین دیدگاههای سطحی است که باعث فرسودگی شغلی میشود! مغز همه با تقویم سرمایهداری شما کار نمیکند!»
مشاهده این دیدگاهها به من نشان داد که راهحل، نه فشار آوردن بیوقفه به خودم است و نه مرخصی گرفتن. واکنشم به پیشنهادهای مشاوران مختلف باعث شد متوجه شوم که به یک راهحل میانه نیاز دارم. قسمتی از بحث هم که پیشنهاد داد برای دریافت «دوز روزانه دوپامین» برنامهریزی کنم، الهامبخش بسیار خوبی شد تا سعی کنم دورهمیهای بیشتر با دوستانم، کارهای دستی کوچک و لذتبخش و برنامههایی مثل سینما رفتن و تماشای تئاتر را در زندگی روزمرهام بگنجانم.
تنش با همکاران
برای آنکه ببینم تیم رقبا میتواند در حل یک مشکل قدیمی هم به من کمک کند یا نه، سناریویی را مطرح کردم که گاهی با آن روبهرو میشوم: میانهداری اختلاف بین همکاران.
سر هر پروژهای، معمولا هر یک از اعضای تیم تصویر متفاوتی در ذهن دارند و من این وسط میمانم که باید همه را راضی نگه دارم.
مشاهده بحث بین شخصیتهای هوش مصنوعی – از جمله یک استاد مجازی سیاست سازمانی و یک مشاور باتجربه در مدیریت تعارض - به من نشان داد که گیر کردن در بازیهای سیاسی درونسازمانی لزوما به معنای ضعف یا کمبود شخصی من نیست.
اختلافات کاری ذاتا پیچیده هستند و این که حتی یک تیم مجازی ۱۰نفره از متخصصان هم نتوانستند یک راهحل کاملا عملی ارائه دهند، باعث شد نسبت به رویکرد معمول خودم احساس بهتری داشته باشم. البته این تمرین بینتیجه نبود، چون مجادله آنها ایدههایی به من داد که قبلا به ذهنم نرسیده بود؛ مثل درخواست برای جبران کار اضافه با یک پاداش غیرمالی.
مشورت گرفتن از تیم رقبای هوش مصنوعی به این معنا نیست که همیشه بهترین تصمیم را میگیرم. شکی وجود ندارد که وقتی با همکاران حقیقیام صحبت میکنم، نکاتی را مطرح میکنند که از چشم هوش مصنوعی دور مانده است.
اما وقتی ابتدا ایدههایم را با پنل هوش مصنوعی میسنجم، بازخوردی که بعدا از انسانها میگیرم بسیار پربارتر میشود؛ چون پیشاپیش ایرادهای آشکار را با کمک هوش مصنوعی برطرف کردهام و حالا میتوانم از همکارانم بخواهم روی چیزی تمرکز کنند که جایگزینی ندارد: دیدن خطاها و فرصتهایی آنقدر تازه و خارج از چارچوب که حتی بزرگترین پایگاههای داده جهان هم قادر به پیشبینیشان نیستند.
منبع: The Wall Street Journal