با «متکلم وحده» در جلسات چه کنیم؟

رئیسم هم بیخیال کنترلش شده است.» در این مطلب، چند تجربه از افرادی را به اشتراک میگذارم که برای این مساله، راهحلهایی پیدا کردهاند. حتی خودِ همکارهای پرحرف هم چیزی برای گفتن داشتند.
«کریستینا ساریس»، مسوول هماهنگی یک خانه سالمندان در کارولینای جنوبی است که خودش میداند یک متکلم وحده است. گرچه او اشاره نکرده که به طور رسمی تشخیص داده شده یا نه، اما خودش معتقد است که اختلال کمتوجهی/بیشفعالی (ADHD) دارد و همیشه این مشکل را دارد که نمیداند کی باید ساکت شود یا به قول خودش، «زبان به دهان بگیرد.»
او در ایمیلش برایم نوشته: «وقتی کسی دارد حرف میزند، همزمان کلی ایده و داستان در ذهنم فعال میشود. در این وضعیت، برایم خیلی سخت است که روی حرفهای مخاطب تمرکز کنم.» با این حال تاکید کرد که واقعا دلش میخواهد با دیگران با احترام و درست ارتباط برقرار کند تا آنها هم راحت باشند.
یکی از مخاطبها در کامنتی با اسم مستعار «لوئیس» برایم نوشته: «قبل از اینکه تشخیص ADHD بگیرم، با دیگران تقریبا همینطور رفتار میکردم و نمیدانستم رفتارم درست نیست تا اینکه یک نفر به من گفت. اگر کسی با لحن مهربان اما صریح نمیگفت، هیچوقت نمیفهمیدم و بهبود پیدا کردن هم ممکن نبود.»
البته همانطور که در بعضی کامنتها هم گفته شده، این که کسی همیشه وسط حرف دیگران بپرد، همیشه هم بیضرر نیست و گاهی پیامدهایی دارد. گاهی چنین عادتی، نشانه رفتار کنترلگرانه یا خودمحورانه و ضداجتماعی است که طرف هم قصد ندارد ترکش کند. گاهی هم به سختی میشود تشخیص داد که با چه نوع متکلم وحدهای طرف هستیم.
شخصی که عذرخواهی میکند، رفتار خود را میپذیرد و تلاش میکند بهتر شود، احتمالا ارزشش را دارد که کمی صبر و مهربانی برایش به خرج دهیم و با تمرین مداوم به او کمک کنیم. گاهی هم ناآگاهیاش به مرز سمی رسیده. یعنی وقتی به او بازخورد میدهیم واکنش تند نشان میدهد، روی رویهاش پافشاری میکند یا بدتر میکند و حتی نقشه انتقام میکشد.
حتی این شخص هم به یادآوری و تمرین نیاز دارد اما بهتر است از سوی کسی باشد که در جایگاه قدرت است تا هم بتواند پیامدهای ادامه این رفتار را اعمال کند و هم سایر همتیمیها را از هدف قرار گرفتن محافظت کند. چند نفر از کامنتگذاران هم راهکارهایی را که خودشان امتحان کردهاند پیشنهاد دادهاند: «وسط جملهاش، حرفش را قطع کنید یا با سکوت نگاهش کنید.» تکنیکهای گفتاری نیز متنوع بودند، از صراحت محترمانه و شوخی گرفته تا جوابهای کوتاه و بامزه.
یک موردی که اصلا پیشنهاد نمیکنم این است که با فحش و تهدید جواب دهید. همه ما شاید در دلمان آرزو کرده باشیم به همکارمان بگوییم «وای ساکت شو دیگه!» اما رواج بیادبی به هیچ وجه به نفع محیط دوستانه محیط کار نیست. و برای کسانی که مشکلاتی مثل اضطراب یا ADHD دارند میتواند ویرانکننده باشد. آنها نیت بدی ندارند. بهعلاوه، این رفتار، بهانه به دست آدمهای سمی میدهد که خودشان را قربانی جلوه دهند و بگویند مورد زورگویی قرار گرفتهاند.
افرادی که خودشان گرایش به پرحرفی دارند میگویند بازخورد مهربانانه و مستقیم خیلی به آنها کمک کرده تا بفهمند مشکل کجاست و روی کنترل رفتارشان کار کنند. به عنوان مثال، ساریس میگوید الان وقتی با همتیمیهایش صحبت میکند سعی میکند از مخاطب، سوالات پیگیرانه بپرسد تا ذهنش از موضوع منحرف نشود و روی صحبتهای او متمرکز بماند. بعضی از کامنتگذارهای آنلاین نیز گفتند که در جلسهها از تایمر یا وسیلههای مشابه استفاده میکنند تا هر فرد، مدت زمان محدودی صحبت کند. وقتی نوبتش تمام شد، تایمر زنگ میزند. یکی هم تعریف کرده بود که از یک ناقوس واقعی استفاده کرده تا به یکی از همکارها که در پرحرفی شهره خاص و عام بوده، اعلام کند که نوبتش تمام شده است.
موفقیت در کنترل یک همکار پرحرف به فرهنگ محیط کار هم بستگی دارد. در یک محیط سالم که احترام و صداقت را ارزشمند میدانند، برقراری این گفتوگوها راحتتر است. در چنین محیطی، راحتتر میتوانید به کسی که همیشه وسط حرف دیگران میپرد بازخورد دهید یا موضوع رعایت نوبت را مطرح کنید. ساریس میگوید تیم کوچکش که متشکل از افراد حرفهای و با انگیزه است، آدمهای صبوری هستند و حاضرند چند دقیقه پرحرفیهای همکارشان را تحمل کنند. اما اگر در این میان، یکی دیگر از آنها حرفی برای گفتن داشته باشد به راحتی میتواند دستش را بالا ببرد، اجازه بگیرد و حرفش را بزند. همچنین اگر کسی نیاز به سکوت داشته باشد، میتواند محترمانه درخواست کند.
در محیطی که افراد برای پذیرش مشکلات و ضعفهای خود، احساس امنیت میکنند، احتمال آن که این راهکارها جواب دهند بیشتر است. یک مدیر در این زمینه گفته که در محل کارش، کارکنان معمولا راحت درباره مشکلاتی که در زندگی داشتهاند، صحبت میکنند. این که افراد بتوانند ضعفها و اشتباهات خود را بپذیرند، به جای آن که مجبور باشند پنهانش کنند، باعث میشود کمتر حالت تدافعی بگیرند و راحتتر با دیگران ارتباط برقرار کنند.
این صراحت و پذیرش به ویژه اگر از سوی مدیر باشد خیلی کمککننده است. مدیر مذکور که خودش ADHD دارد و گاهی به طور اتفاقی، مجلس را دست میگیرد، گفت که تشخیص و شناسایی مشکلش به او کمک کرد تا بعدها که با یک کارمند پرحرف مواجه شد، بتواند او را مدیریت کند. او در ایمیلش برایم نوشته: «با فروتنی به مساله ورود کردم. وانمود نکردم که خودم بیعیب و نقصم.»
همانطور که انتظار دارید وقتی میخواهیم پرحرفی را کنترل کنیم، بهتر است وقت خودمان را با بازی با کلمات هدر ندهیم و رک و راست حرفمان را بزنیم. مدیر ناشناس مورد نظر میگوید: «وقتی میخواهید به همکار خود این موضوع را تذکر دهید، وقفه نیندازید. سریع انجامش دهید.
موضوع را تبدیل به یک بحث بزرگ نکنید.» نیاز به جلسه و نشست مفصل و رسمی نیست. کافیست ساده و سریع بگویید و تمامش کنید. نگذارید تبدیل به یک موضوع کشدار شود. او پیشنهاد میکند الگوی رفتاری کارمند را مشخص کنید و از او برای حل مشکل کمک بخواهید، به جای این که با یک نقشه آماده سراغش بروید و بگویید دقیقا چه کار باید بکند.
در نهایت، او توصیه میکند از اعمال قوانین صفر و صدی یا کنترل شدید تیم پرهیز کنید. در عوض، تلاش کنید جوی ایجاد کنید که همه فرصت شنیده شدن داشته باشند.
منبع: Washington Post