اهرمهای مدیریت در بحران برای افراد نتیجهگرا

شبکهسازی در دوران بحران دیگر یک فعالیت حاشیهای یا صرفا اجتماعی نیست، بلکه بهمثابه سیستم عصبی سازمان عمل میکند. مدیرانی که پیش از بحران فقط به روابط رسمی یا دایره نزدیک خود تکیه داشتند، در لحظههای حساس اغلب با کمبود داده، گزینه و پشتیبانی روبهرو میشوند. در شرایطی که هر ساعت ارزش حیاتی دارد، شبکههای چندلایه با تنوع ذینفعان – از تامینکننده و مشتری گرفته تا رقیب و نهادهای تصمیمساز – به کانال اطلاعاتی و اهرم قدرت تبدیل میشوند. آنچه اهمیت دارد کیفیت رابطه است، نه فقط تعداد آن. مدیر باید یاد بگیرد شبکه را نه بهعنوان جمعآوری کارت ویزیت، بلکه بهعنوان سرمایه زندهای ببیند که در لحظه نیاز، قابلیت تبدیل به تصمیم، نقدینگی یا حتی ائتلاف اضطراری را دارد.
انسجام و سازگاری نقطه مقابل آشفتگی است. بحران بهطور طبیعی شایعه، ترس و چندصدایی تولید میکند و اگر مدیر نتواند ریتم واحدی به سازمان بدهد، انرژی تیم در اصطکاک داخلی هدر میرود. انسجام یعنی همه بدانند در حال حاضر چه چیزی «اولویت شماره یک» است و سازگاری یعنی توانایی تغییر سریع مسیر بدون از دست دادن این شفافیت. سازمانهایی که در بحران زنده میمانند، الزاما قویترین یا بزرگترینها نیستند، بلکه آنهایی هستند که بهسرعت میآموزند، تصمیمهای کوچک اما پیوسته میگیرند و دوباره خود را بازتنظیم میکنند. این ترکیب، مثل یک ضربان قلب، حس اطمینان به کارکنان میدهد و اعتماد بیرونی را نیز تقویت میکند.
افزایش نقدینگی در شرایط بحران به معنای خریدن زمان برای فکر و حرکت است. حتی سودآورترین شرکتها وقتی جریان نقدشان قطع شود، در برابر کوچکترین تکانها میشکنند. مدیریت بحران بدون مدیریت پول نقد چیزی جز توهم نیست. در چنین وضعیتی مدیر باید بیرحمانه هزینهها را بر اساس ارزش امروز بازنگری کند و در عین حال با خلاقیت چرخه وصول را کوتاهتر کند. نقدینگی نهفقط سوخت روزمره، بلکه اکسیژنی است که به سازمان اجازه میدهد سناریوهای تازه را آزمایش کند و فرصتهای جدید را شکار کند. هر روز تاخیر در بازسازی نقدینگی، عملا معادل از دست رفتن بخشی از آزادی انتخابهای استراتژیک است.
مدیریت بر خود و ذهن شاید مهمترین محور باشد، چون کیفیت ذهن رهبر سازمان بلافاصله به کل سازمان منتقل میشود. در بحران، کارکنان نه فقط به تصمیمها، بلکه به حالت روانی و هیجانی مدیر چشم میدوزند. ذهن آشفته، تصمیمهای شتابزده و پیامهای متناقض میسازد و این یعنی بحران ضربدر دو.
برعکس، ذهنی که وضوح دارد و انرژیاش مدیریت میشود، حتی در تاریکترین روزها هم میتواند اعتماد ایجاد کند. اینجا پای عادتهای ساده اما حیاتی به میان میآید: محدود کردن ورودیهای خبری، اولویتبندی آگاهانه زمان، و داشتن لحظههایی برای بازتنظیم ذهنی. در واقع، اگر مدیر نتواند ابتدا بر ذهن و هیجان خود تسلط داشته باشد، هیچ شبکهسازی، انسجام یا نقدینگیای هم به کار نخواهد آمد.
* مشاور توسعه کسب و کار