شجاعت استعفا دادن، وقتی همه می‌گویند بمان!

من کارم در این شرکت را با این شغل شروع نکردم. ابتدا در یک جایگاه شغلی دیگر بودم اما دو سال بعد و پس از یک تغییر و تحول اساسی در ساختار شرکت، من را به این سِمت انتقال دادند. مطمئنم اگر از همان ابتدا برای این شغل رزومه فرستاده بودم اصلا قبول نمی‌شدم چون واقعا صلاحیتش را ندارم. فقط چون باید یک جایی من را جا می‌دادند، سر از این جایگاه درآوردم. حالا بعد از دو سال، نسبت به روزهای اول بهتر شده‌ام اما هنوز نمی‌توانم بگویم کارم خوب است. خیلی وقت‌ها دقیقا نمی‌دانم چطور وظایفم را با موفقیت به انجام برسانم و معمولا ناچار می‌شوم از مدیر یا همکارهایم راهنمایی و کمک بگیرم.

راستش، فکر نمی‌کنم برای بودن در این تیم به اندازه کافی باهوش باشم. می‌دانم ممکن است این حرفم شبیه به خودتحقیری بیش از حد به نظر برسد اما عملکرد و معیارهای شرکت ما در دسترس عموم است و دقیقا می‌توانم ببینم حجم کاری که انجام می‌دهم خیلی کمتر از بقیه است. همچنین می‌دانم که کارهای من، بیشتر از کارهای همکارها نیاز به تصحیح و اصلاح دارد آن هم درحالی‌که معمولا ساده‌ترین وظایف را به من می‌سپرند.

در شرکت ما آموزش رسمی به کارکنان وجود ندارد و وقتی با مشکلی مواجه می‌شویم، رسم بر این است که از همدیگر سوال بپرسیم. من هم سوال می‌پرسم، خیلی زیاد، اما واقعا خجالت‌آور است که اعتراف کنم چقدر به کمک نیاز دارم. از طرفی هم نمی‌توانم از بقیه بخواهم کار خودشان را ول کنند و هر روز آن میزان راهنمایی که من نیاز دارم را به من بدهند.

با وجود همه این‌ها، مدیرم از کارم تعریف می‌کند و هر جا پیشرفتی داشته باشم به آن اشاره می‌کند. خوشبختانه، بقیه اعضای تیمم هم آدم‌های بسیار دوست‌داشتنی و مهربانی هستند و هیچ‌وقت با من با بی‌حوصلگی برخورد نکرده‌اند. اما من از حس سربار بودن متنفرم، از اینکه مدام با نشانه‌هایی مواجه می‌شوم که یادم می‌اندازند بی‌فایده‌ترین آدم اینجا هستم.

با همه این اوصاف، شغل من یک‌سری نکات مثبت هم دارد. حقوقش خوب است، کاملا دورکاری است و من از بودن در کنار همکارهایم چیزهای زیادی یاد گرفته‌ام. به همین دلیل دلم می‌خواهد همچنان تلاش کنم و بهترین عملکردم را ارائه دهم. اما از نظر احساسی واقعا سخت است که با این واقعیت که ضعیف‌ترین عضو تیم هستم، کنار بیایم. به نظرتان کاری هست که بتواند اوضاع را بهتر کند؟

پاسخ: بله. شروع کن و فعالانه به دنبال یک شغل دیگر بگرد. باور کن خیلی خوشحال‌تر خواهی بود. اولش وقتی شروع کردم به خواندن نامه‌ات، آماده بودم به تو بگویم که ضعیف‌ترین عضو تیم بودن همیشه چیز بدی نیست. بالاخره یکی باید باشد که عملکردش از همه ضعیف‌تر است. و این لزوما به این معنی نیست که آدم ناتوانی است. ممکن است صرفا به این معنی باشد که فرد کارش را بلد است، فقط به اندازه دیگران که مسوولیت‌های مشابه دارند قوی نیست. و گاهی این وضعیت به ضرر هیچ‌کس نیست: خیلی از تیم‌ها به کسی نیاز دارند که وظایف ساده‌تر را انجام دهد تا بقیه وقت داشته باشند که روی کارهای پیچیده‌تری که فقط خودشان از پس آن برمی‌آیند تمرکز کنند. پذیرفتن این نقش، خودش خیلی ارزشمند است.

اما وقتی نامه‌ات را تا آخر خواندم، تنها کاری که دلم می‌خواست بکنم این بود که داد بزنم «آنجا را ترک کن.» تو آنقدر از بودن در این شغل ناراضی و ناراحتی (که کاملا هم قابل درک است) که ماندن، اصلا توجیه منطقی ندارد. صرفا چون شرکت تو را به این سِمت منتقل کرده به این معنی نیست که موظفی اینجا بمانی. می‌توانی شرایط را بسنجی، ببینی که برایت مناسب نیست و تصمیم بگیری که ادامه ندهی. حتی اگر مدیر و همکارانت از حضورت خوشحال باشند، در نهایت این تو هستی که باید برای خودت تصمیم بگیری که آیا این شغل، نیازهایت را برآورده می‌کند یا نه. و وقتی یک شغل باعث می‌شود هر روز اینقدر حس بد نسبت به خودت داشته باشی، مشخص است که جوابش منفی است. لازم نیست آنجا بمانی تا هر روز، اعتماد به نفس و روحیه‌ات بیشتر آسیب ببیند. رها کردن چنین شغلی به هیچ وجه افت و خجالت ندارد.

به نظر من تو در کل آدم توانمندی هستی. همین که می‌توانی نقاط ضعفت را ببینی، خودش نشانه توانمندی بنیادی است. فقط شاید این شغل با توانایی‌هایت همخوانی نداشته باشد. پس چرا دنبال جایگاهی نگردی که در آن احساس اعتماد به نفس بیشتری کنی؟ جایی که برایت مناسب‌تر است و می‌توانی در آنجا پیشرفت کنی و بدرخشی، نه اینکه هر روز زیر این بار خستگی فرسایشی له شوی.

با همه این صحبت‌ها، فکر کنم بد نیست این احتمال را در نظر بگیری که شاید اوضاع به آن بدی که تصور می‌کنی نیست. تو مدیری داری که از کارت تعریف می‌کند و تیم حمایت‌گری داری که ظاهرا از بودنت خوشحالند. آیا احتمالش نیست که آنها عملکردت را با معیارهایی متفاوت با معیارهای تو ارزیابی می‌کنند؟ شاید بد نباشد گفت‌وگوی صادقانه‌ای با مدیرت داشته باشی. به او بگو که حس می‌کنی از دیگران عقب هستی و از او بخواه صراحتا نظرش را درباره عملکردت بگوید.

اما اگر واقعا ناراضی هستی و حس می‌کنی این شغل با تو جور درنمی‌آید، بهتر است سراغ فرصت دیگری بروی، فارغ از اینکه دیگران درباره عملکردت چه می‌گویند. این تصمیم، شکست نیست. حتی به معنی کم آوردن هم نیست. هیچ افتخاری در ماندن در شغلی نیست که ناراحتت می‌کند و اجازه شکوفایی به تو نمی‌دهد.

منبع: The Cut