محافظت از همکارها در برابر سرپرست بدقلق
من و او رابطه خوبی با هم داریم. اما او در ارتباط با بقیه همکارها، رفتارش کمی تند و نیشدار است، از موضع بالا با آنها برخورد میکند و به شکلی افراطی از واحدمان حفاظت میکند، طوری که انگار قلمرواش است. وقتی همکارها درباره مسائلی صحبت میکنند که مربوط به حوزه کاری من و اوست، فورا یادآوری میکند که «ما» مسوول رسیدگی به این مسائل هستیم.
بهعلاوه، او گاهی دستورات صریح و مستقیم مالک شرکت را نادیده میگیرد. مثلا صاحب شرکت به او گفته اگر مشکلی در کار بخشهای دیگر میبیند باید موضوع را با سرپرست همان واحدها مطرح کند. اما او باز هم مستقیما با کارکنان ردهپایینتر صحبت میکند. با اینکه او از من باتجربهتر است اما همکارها اگر سوالی داشته باشند اغلب سراغ من میآیند چون توضیحات من برایشان قابل فهمتر است.
به این فکر کردم به او پیشنهاد دهم که من، رابط او با واحدهای دیگر باشم اما احتمالا نمیخواهد من با واکنش منفی آنها مواجه شوم چون بقیه واحدها گاهی در برابر نقد سازنده، گارد میگیرند. او با من رفتار بهتری دارد، به من اعتماد دارد و اشتباهاتم را میبخشد و همین باعث میشود حس کنم این رفتار تبعیضآمیز او، باعث دلخوری بقیه همکارها میشود. من سعی میکنم بیطرفانه رفتار کنم چون با همه خوب تا میکنم اما این کار سخت است چون او همیشه دنبال تایید من است.
اخیرا سعی کردهام به او بگویم که گاهی مسائل را بیش از حد لازم بزرگ میکند، اما این کار، خیلی حساس است چون نمیخواهم از چشم او بیفتم. او اختیار اخراج من را ندارد اما ممکن است رابطهمان شکراب شود و در این صورت، رفتارش با من سردتر خواهد شد و شاید دیگر مثل سابق، اشتباهاتم را نادیده نگیرد. هر پیشنهادی داشته باشید، خوشحال میشوم بشنوم.
پاسخ: دوست عزیز، نمیخواهم ناراحتت کنم اما همکارهای تو همین حالا هم تو را رابط بین خودشان و سرپرستت قرار دادهاند. هیچکس واقعا از نقد بیرونی خوشش نمیآید اما وقتی این نقد از مسیر درست و توسط کسی منتقل شود که دوستش داری و برایش احترام قائلی، خیلی راحتتر پذیرفته میشود.
سرپرست حساس و تندخوی تو هم ممکن است دلایل قابل درکی (نه بهانه) برای رفتارهایش داشته باشد. شاید دستورات صاحب شرکت را نادیده میگیرد چون عجول است و در لحظه تصمیم میگیرد و دستورات را فراموش میکند. یا شاید میترسد اگر درباره این دستورات نظری بدهد، مالک شرکت، برداشت بد کند. از طرف دیگر، شاید صرفا از اینکه سر زیردستها غر بزند یا نقدشان کند لذت میبرد.
ممکن است رفتار قلمروگرایانهاش ناشی از حس اضطراب و ناامنی باشد یا رفتار تحقیرآمیزش، ناشی از وسواس، یا شاید واقعا باور دارد که همه اطرافیانش افراد نالایقی هستند (البته به جز تو). و با اینکه در مدت همکاری با تو، صبر و حوصله خاصی نسبت به تو پیدا کرده اما شاید افراد بیرون از دایره نزدیکان خود را سزاوار همان رفتار محبتآمیز نمیداند. آیا این همان «سوگیری نزدیکی» است که همه ما به صورت روزمره تجربه میکنیم یا کمبود سمی همدلی؟ (سوگیری نزدیکی، نوعی سوگیری شناختی است به این معنی که ما تمایل داریم به افرادی که نزدیک ما هستند یا با آنها تعامل روزمره داریم، توجه، مهربانی یا فرصت بیشتری بدهیم).
خوشبختانه، این وظیفه تو نیست که بخواهی جواب این سوالها را پیدا کنی، مگر اینکه بخواهی ببینی آیا با ادامه همکاری با او، داری این رفتار مضرش را تقویت میکنی یا نه. او یک سرپرست و یک انسان بالغ است و به خودش مربوط است که چه وجههای از خود به جا میگذارد. در همین حال، به نظر میرسد تو در نحوه واکنشت، مرز متعادل را پیدا کردهای. خارج از تیم خودت، میتوانی همچنان به رفتار دوستانه و کمکهایت به همکارها ادامه دهی و تمرکزت را روی پاسخ دادن و راهنمایی بگذاری. ممکن است بعضی از آنها به خاطر اینکه تو، نورچشمی سرپرستت هستی از تو دلخور شوند. اما همکارهای باهوش، این را از چشم تو نمیبینند، البته تا وقتی که سپر محافظت از آنها در برابر سرپرستت باشی.
در داخل تیم، هر وقت او برای گرفتن تایید سراغت آمد، همچنان بدون قضاوت، حقیقت را بیان کن. مثلا بگو «مگر مالک شرکت نگفت که باید اصلاحات را به مدیر انتقال دهیم؟ اگر بخواهی، من این کار را برایت انجام میدهم» یا «فکر نکنم همکارها قصد ورود به قلمرو ما را داشته باشند. خودشان میدانند که مسوولیت رسیدگی به آن مسائل با ماست.»
نمیتوانی تضمین کنی که او عصبانی نمیشود. اما شاید او هم مثل کارکنان واحدهای دیگر، وقتی نقد را از زبان کسی که به او احترام میگذارد و اعتماد دارد بشنود، راحتتر بپذیرد. از طرف دیگر، اگر از صداقت تو دلخور شود و آن را بیادبی تلقی کند و کاری کند که همکاری با او غیرقابل تحمل شود، حدس میزنم بعضی از آن افراد باهوش در تیمهای دیگر که تو را به خاطر مهربانیات دوست دارند با آغوش باز، تو را به تیمهایشان دعوت کنند.
منبع: Washington Post