کارآفرینی با هدفمندی و همدلی

مسیر پرفراز و نشیب او، از کودکی پناهجو که از بلغارستان گریخت تا تبدیل شدنش به استاد برجسته و کارآفرین مد، گواهی بر قدرت جاه‌طلبی، تاب‌آوری برآمده از سختی و نقش عمیق همدلی در مذاکرات است.

 دستیابی به امید در گریز

داستان نری در بلغارستان آغاز می‌شود. او در خانواده‌ای از اقلیت ترک متولد شده بود. نخستین خاطراتش از مکان یا چهره‌ای خاص نیست، بلکه از شرمی عمیق و جانکاه است. او می‌گوید: «اولین خاطره‌ام یک احساس است. احساس شرم از آدمی که بودم، شرم از نامم چون به‌نوعی غلط تلقی می‌شد.» در دنیایی که خود هویت او غیرقانونی بود، نری خیلی زود سنگینی ویرانگر از دست‌ دادن هویت خویشتن را آموخت، چون سیاست‌های حکومت کمونیستی بلغارستان در دهه‌های ۱۹۷۰ و ۸۰ میلادی وجود اقلیت‌های ترک را انکار می‌کرد، استفاده از زبان ترکی غیرقانونی بود و اسامی ترکی باید تغییر می‌کردند.

اما لحظاتی وجود دارد که استیصال به امید بدل می‌شود. پس از فرار با پای پیاده به ترکیه، زمانی که پدرش آن‌سوی مرز، با گریه‌ای از سر شادی بر خاک سرزمین جدید افتاد، وضوحی در درونش شکل گرفت: «تنها راه نجات از این وضعیت، تحصیلات عالی است.» آن تصمیم صرفا آرزوی یک کودک نبود، بلکه ستاره راهنمایش بود؛ جهتی ثابت و مستحکم که او را از بین تمام موانع پیش ‌رو جلو می‌برد.

 بازتعریف جاه‌طلبی

نری کارا  به گذشته‌اش که نگاه می‌کند و با قاطعیت می‌گوید جاه‌طلبی‌اش هرگز «تمایل نفس به بزرگ‌نمایی خود» نبود، بلکه چیزی متفاوت و عمیق‌تر بود. این جاه‌طلبی از جنس تاب‌آوری بود؛ عزمی راسخ که فارغ از موانع موجود به هدف غایی چشم دوخته و هیچ‌گونه انعطاف و بازنگری را برنمی‌تابید. زمانی که نتوانست وارد دانشگاه رویایی‌اش در ترکیه شود، سوگواری کرد و بعد جهت خود را تغییر داد. عقیده‌اش این بود که «اگر الان این حق انتخاب را ندارم، باید راه دیگری پیدا کنم.»

همین سرسختی او را به آن سوی اقیانوس‌ها رساند. از دانشگاه میامی کمک‌هزینه تحصیلی دریافت کرد، زودهنگام و با نمرات عالی فارغ‌التحصیل شد و کسب‌وکار و مسیر علمی خود را ساخت. درس زندگی او صرفا خواستن نیست، بلکه ساخت مسیر و حفظ شفافیتی تزلزل‌ناپذیر نسبت به هدفی است که هیچ جواب منفی را قطعی و نهایی نمی‌داند. او آموخت که دری که بسته می‌شود اغلب دعوتی برای پیدا کردن یک در دیگر است.

 قلب مذاکره: اول بخشش بعد دریافت

در تار و پود داستان زندگی او حقیقتی بنیادین آشکار می‌شود: در قلب هر مذاکره‌، چه در کسب‌وکار، چه در اجتماع و چه برای بقای شخصی، انسانیت نهفته است. در بستر مهاجرت، مذاکره بسیار فراتر از قراردادها و معاملات معمول است. مساله اعتمادسازی در جایی است که هیچ اعتمادی وجود ندارد؛ اثبات ارزش در دنیایی است که شاید حتی لهجه، مدرک یا حق تعلق شما را درک نکند. نری کارا و خانواده‌اش در اوایل مسیر کارآفرینی، جلوی فروشگاه کوچکشان تابلویی آویختند که می‌گفت: «لطفا برای نوشیدن یک فنجان قهوه وطنی وارد شوید.» این دعوتی با روی باز بود و این پیغام را می‌رساند که ما از یک فرهنگ هستیم و می‌دانیم شما چه می‌کشید.

معامله در مرحله بعد و پس از ایجاد ارتباط رخ می‌داد. این اصل ادامه یافت. زمانی که خانواده‌اش محصول خودشان را عرضه کردند، نخستین توزیع‌کننده‌شان پا پس کشید، چون تمایلی به ریسک کردن روی یک برند ناشناخته نداشت. اما آنها اصرار کردند که «یک کیف پول بردار. لازم نیست الان هزینه‌اش را پرداخت کنی. هر زمان فروش رفت پولش را بده.» آنها با این باور که مذاکره واقعی نه حرکتی برای بهره‌کشی، بلکه فرصتی برای نفع متقابل است، ریسک را به جان خریدند.

 انسانیت مشترک: راز غافلگیرکننده

نری بارها دریافت که موفق‌ترین کارآفرینان، به‌ویژه در میان مهاجران، همین رویکرد را داشتند. به گفته نری «تقریبا برای همه آنها، موضوع هرگز صرفا درباره خودشان نبود، بلکه طرف مقابل بود.» چه در مصاحبه با ‌میلیاردهایی که کارشان را به عنوان مهاجر ظرف‌شور آغاز کرده بودند و چه در ثبت داستان کسانی که جوامعی را از صفر ساخته بودند، الگو یکسان بود: موفقیت از تحمیل اهداف شخصی حاصل نمی‌شد، بلکه از پیش‌بینی ریسک‌ها، ترس‌ها و امیدهای سایر افراد سر میز به دست می‌آمد.

این کارآفرینان نه تنها استاد قصه‌گویی بودند، بلکه به همان اندازه گوش شنوای خوبی هم داشتند. آنها نه برای فریبکاری، که برای ساخت ارتباطی اصیل به دنبال اشتراکات می‌گشتند. او تاکید می‌کند: «چیزهایی که ما را به هم پیوند می‌دهد، بیش از چیزهایی است که از هم جدایمان می‌کند.» اعتمادی که بر پایه قهوه، گفت‌وگو و درد مشترک شکل می‌گرفت، به بستری برای کسب‌وکار پایدار و شراکتی مادام‌العمر تبدیل می‌شد.

 گشودن درها برای دیگران

داستان او، مانند بسیاری از داستان‌های مهاجران، در نهایت حکایت گشودن درهاست. خودشان از آن عبور کردند و دیگران را هم دعوت کردند وارد شوند. با هر عمل مبتنی بر اعتماد و هر ریسکی که برای کاهش ریسک طرف مقابل پذیرفته می‌شود، چشم‌انداز پهناوری از فرصت‌ها و امکانات پدیدار می‌شود.

 مذاکره به عنوان تلاشی انسانی

حقیقت مستتر در این داستان‌ها این است که عزم و ایمان، سوخت مسیرند، اما همدلی و انسانیت قطب‌نما هستند. نری کارا به ما یادآوری می‌کند که بهترین مذاکره‌کنندگان، هرگز فرد آن سوی میز را از یاد نمی‌برند. هر «نه»ای که می‌شنوید یک دیوار نیست، بلکه درگاه است. و شاید مهم‌ترین چیزی که رویاپردازان را از خالقان جدا می‌کند، استمرار در کوبیدن درها و بخشیدن و حفظ این باور است که آن سوی هر گفت‌وگوی دشواری، چیز بهتری در انتظار است.

در دنیایی که شیفته مدارک و نتایج است، این حقیقت به راحتی فراموش می‌شود که ارزش، آن چیزی است که می‌بخشیم نه صرفا آنچه به دست می‌آوریم. شاید در پایان، قدرتمندترین مذاکره، مذاکره‌ای باشد که با خودمان داریم؛ همانی که حقیقتا زندگی ما را دگرگون می‌کند.

منبع: Forbes