بازار اشتغال همچنان در تنگنای بحران
نرخ اشتغال آمریکا هنوز به وضعیت بیش از بحران مالی باز نگشته است
نویسنده: لارا دآندرا تیسون (1) مترجم: مژگان جعفری منبع: نیویورک تایمز بعد از رکود بزرگ اقتصادی در سالهای 2008 و 2009 بازار کار توانست با سرعتی کم اوضاع خود را بازسازی کند.
با وجود آنکه 42 ماه متوالی شاهد دستاوردهایی در بخش خصوصی بودهایم، نرخ بیکاری هنوز 3/7 درصد است، در دسامبر سال 2007 این نرخ تنها 6/4 درصد بود. در حال حاضر نرخ بیکاری در تمام گروههای قومی، جنسیتی، شغلی و در هر سطحی از تحصیلات بیشتر از نرخ بیکاری سال 2007 است، این واقعیت را در کنار این بگذارید که حدود 4 میلیون کارگر کار خود را ترک کردهاند و نرخ مشارکت نیروی کار به پایینترین سطح تاریخی خود رسیده است. بر اساس اطلاعاتی که شورای مشورتی اقتصاد منتشر کرده است، میدانیم که نرخ مشارکت حداقل یک درصد کمتر از مقداری است که در برنامه بلند مدت پیش بینی شده بود.
نرخ اشتغال نیز به صورت قابل توجهی کمتر از مقداری است که در دوران پیش از رکود اقتصادی بود، اگرچه بیکاری بلندمدت از نقطه اوج خود که ۴۵ درصد در سال ۲۰۱۱ بود به ۳۸ درصد در زمان حال رسیده است، اما این رقم همچنان نسبت به ارقام میانگین سال ۲۰۰۱ الی ۲۰۰۷ بسیار پایین است. در حال حاضر حدود ۸ میلیون نفر از مردم به دلایل اقتصادی به کار پارهوقت مشغول هستند.
دلایل اقتصادی، اصطلاحی است که بر واقعیت سرپوش میگذارد، این واقعیت که این افراد مایلند کاری تمام وقت بیابند، ولی به دلیل رکود از آن ناتوان هستند. ضعف بازار نهتنها در تعداد شغلهای ایجاد شده و تعداد بیکاران آشکار است، بلکه در کیفیت مشاغل نیز آشکار است. اخبار در این حوزه نیز تیره و تار هستند.
در طول رکود اقتصادی، نرخ اشتغال در بین تمامی گروههای شغلی کاهش یافته است، اما ۶۰ درصد از این کاهش شغل در بین مشاغلی با درآمد متوسط رخ داده است، یعنی مشاغلی با درآمدی ساعتی ۱۳ دلار و ۸۴ سنت تا ۲۱ دلار و ۱۳ سنت، در مقابل در فرآیند بهبود بازار، این دسته از مشاغل یک چهارم از فرآیند بهبود را تشکیل میدادند، در حالی که مشاغلی با دستمزد کمتر از متوسط که دستمزد ساعتی ۷ دلار و ۶۹ سنت تا ۱۳ دلار و ۸۳ سنت را دارا هستند، بیش از نیمی از دستاوردها در زمینه بهبود بازار اشتغال را به خود اختصاص میدهند.
در سال گذشته بیش از ۴۰ درصد رشد شغلی در بخشهای کم درآمدی چون خرده فروشی، هتلداری و رستورانها و سازمانهای امدادی وقت بوده است. بسیاری از این مشاغل نه تنها دستمزد کمی دارند، بلکه پاره وقت نیز هستند.
با توجه به تحلیلهای اخیر فدرال رزرو آتلانتا، مشاغلی با دستمزد پایین ۴۰ تا ۵۰ درصد از بهبود وضع اشتغال را در دوران بهبود تشکیل میدهند. آنچه مشخص است این است که بهبود وضعیت اشتغال ممکن است با سرعت بهتری رخ دهد، ولی ترکیب شغلی بهبودی نداشته است. نرخ رشد اقتصادی در حال حاضر کمتر از نصف مقدار آن بیش از رکود اقتصادی است و تلفات اشتغالی بیشتر از دو برابر رکودهای اقتصادی قبلی آمریکا بوده است. چاله اشتغال عمیقتر از آن است که تصور میشود و بیرون آمدن از آن، زمانی بیشتر از آنچه که اغلب تصور میشود وقت خواهد برد.
در فاصله سالهای ۲۰۰۰ تا ۲۰۰۷، متوسط دستمزد واقعی کارگران، به ازای هر ساعت ۶/۲ درصد افزایش پیدا کرد. یک درصد برای کارگرانی که در هرم توزیع درآمدی، در جایگاه بیستم بودند و ۶/۴ درصد برای کارگرانی که در جایگاه هشتم هرم توزیعی بودند. طی سالهای ۲۰۰۰ تا ۲۰۱۲، درآمد ساعتی واقعی کارگرانی که در میانه پایین هرم توزیع درآمدی بودند، یا ثابت مانده یا کاهش یافته است. این اتفاق در حالی میافتد که میزان بهرهوری تولید در همین مدت،
۲۵ درصد افزایش پیداکرده است.
منطق اقتصاد حکم میکند که افزایش بهرهوری، سبب افزایش دستمزد هم بشود. تا دهه ۱۹۷۰ این نسبت همواره محقق میشد، اما از آن زمان تا کنون، رشد دستمزدها، تقریبا به نصف رشد میزان بهرهوری در تولید رسیده است. این امر درباره کارگران با تحصیلات، مشاغل، جنسیت و نژادهای مختلف به یکسان صادق است.
طی سی سال گذشته، توزیع درآمدی به نحو قابل ملاحظهای نابرابر شده است. کارگرانی که در رده بالای هرم توزیع درآمد هستند، سهم بسیاری از افزایش بهرهوری را به خود اختصاص دادهاند. درآمد واقعی کارگران تماموقت ۲۵ تا ۶۴ ساله، بعد از افزایشی که در دهه ۷۰ پیدا کرد، تا کنون تغییر چندانی نداشته است. دلایل بسیاری را میتوان برای این کاهش درآمد و افزایش بیعدالتی در توزیع درآمدها برشمرد. از جمله کاهش ارزش واقعی حداقل دستمزدها، تغییر ملاکهای پرداخت عادلانه و از بین رفتن اتحادیههای کارگری؛ اما دلیل اصلی را باید در تغییرات تکنولوژیک و پیامدهای اقتصادی جهانی شدن جست.
کارهایی که معمولا توسط کارگران انجام میشد (عموما مشاغل نیمه تخصصی) اکنون توسط دستگاههای اتوماتیک یا رایانهها انجام میشود. برخی از این کارها هم به کشورهای دیگری که درآمد کارگران در آن بسیار پایین است، منتقل شده است.
همزمان با رشد سریع تکنولوژی، تقاضا برای کارگران متخصصی که کارهایی را به عهده میگیرند که دستگاهها و رایانهها قادر به انجام آنها نیستند، افزایش پیدا کرده است. به این ترتیب است که در یک سوی هرم، گارسونها و منشیها قرار گرفتند و در سوی دیگر هرم، برنامهریزان نرمافزاری و مهندسان. روز به روز هم فاصله درآمدی این دو دسته افزایش پیدا کرد.
نتیجه این فرآیند چیزی است که آن را «دو قطبی شدن استخدام» نامیدهاند: رشد نامتوازن درآمد و استخدام در مشاغل تخصصی و محو شدن مشاغل نیمه تخصصی که در میانه هرم توزیع درآمدی قرار دارند. فرآیند دو قطبی شدن، در بسیاری از کشورهای توسعهیافته مشاهده میشود، اما اوج آن در ایالات متحده است. رشد مشاغلی که در نیمه بالای هرم توزیع درآمدی هستند و کاهش شغلهایی که در میانه هرم هستند. فرآیند حذف مشاغلی که در میانه هرم توزیع درآمدی هستند، حتی پس از کاهش تاثیرات بحران بزرگ مالی هم قابل مشاهده است. بهبودی که در وضعیت اقتصادی اتفاق افتاده، به حال این دسته کارگران سودی نداشته است. همچنان درآمد واقعی کارگران نیمه متخصص کاهش پیدا میکند و فاصله درآمدی آنها با افراد متخصص، افزایش. بدون اصلاحات نهادی و ساختاری اساسی و تغییر در سیاستهای اقتصادی، اوضاع این گروه از کارگران، تغییری نخواهد کرد.
پاورقی:
۱. لارا دآندرا تیسون استاد مدرسه کسب و کار هاس « Haas School of Business» در دانشگاه برکلی در کالیفرنیا است. وی همچنین رییس شورای مشورتی اقتصاد در دوران ریاست جمهوری کلینتون بوده است.
ارسال نظر