تصادفیتر از آنچه میپنداریم

اما همانگونه که نسیم نیکلاس طالب میگوید «جهان واقعی بیشتر از آنچه قابل مدلسازی است، تصادفی است.» و درست در همین شکاف میان میل ما به نظم و واقعیت آشفته بازار است که صنعت «پیشبینیفروشی» رشد میکند.
پیشگویی به مثابه آرامبخش روانی
دنبالکردن پیشگوها در بازارهای مالی، نه از روی عقلانیت، بلکه از نیاز روانی به کاهش اضطراب ابهام نشأت میگیرد. ذهن انسان در برابر عدمقطعیت تاب نمیآورد؛ ابهام، معادل خطر تلقی میشود. از همینرو، وقتی فردی در فضای رسانهای با لحنی مطمئن و روایتی قاطع سخن میگوید، مغز ما آرام میگیرد حتی در صورتی که اشتباه سخن گفته باشد. این پدیده در ادبیات مالی رفتاری به عنوان «سوگیری قطعیت کاذب» (illusion of certainty) شناخته میشود: میل به باور کردن روایتهایی که اضطراب ناشی از ندانستن را میکاهند. از این منظر، پیشگو در بازار نه صرفا فروشنده تحلیل، بلکه فروشنده آرامش ذهنی است. او برای مخاطب «نقشهای از آینده» میسازد، حتی اگر روی شن ترسیم شده باشد.
ذهن روایت میسازد
مشکل اصلی پیشبینیمحوری، فقط در خطای مدلها نیست، بلکه در خطای خودانسانی است که مدلها را میسازد. به تعبیر دانیل کانمن، ما در بازارها کمتر تصمیم منطقی میگیریم و بیشتر روایت میسازیم. چند نمونه از این سوگیریها را مرور میکنیم.
سوگیری بازنگری (Hindsight Bias). پس از وقوع رویداد، همه خود را دانا میپندارند. «همانطور گفته بودم دلار بالا میرود.» این سوگیری نهتنها خطا را میپوشاند، بلکه از یادگیری جلوگیری میکند.
اثر دسترسپذیری (Availability Heuristic) سوگیری بعدی است؛ ذهن انسان تمایل دارد به اطلاعات تازه و دردسترس بیش از دادههای بنیادی توجه کند. پیشگوها با برجستهکردن آخرین شوک قیمتی یا خبر سیاسی دقیقا از همین ضعف استفاده میکنند.
یکی دیگر از سوگیریها، سوگیری تایید (Confirmation Bias) است؛ سرمایهگذارانی که به افزایش قیمت باور دارند، پیشگوهایی را دنبال میکنند که همین باور را تایید میکنند. نتیجه این امر تشدید چرخه خوشبینی و سقوط جمعی پس از ترکیدن حباب است.
صنعت پیشبینی روانشناختی است
اثر تودهای (Herding) یکی دیگر از سوگیریهاست که به کسبوکار پیشبینی کمک میکند. وقتی همه پیشبینی مشابهی را تکرار میکنند، ذهن ناخودآگاه از جمع پیروی میکند، حتی اگر جمع به پرتگاه برود. به همین دلیل، صنعت پیشبینی بیشتر از آنکه علاست، روانشناختی است؛ بازاری که نه بر داده، بلکه بر احساسات، اقتدار ظاهری و تکرار استوار است.
نقش رسانهها؛ تولید انبوه اطمینان
در عصر شبکههای اجتماعی، رسانهها به کاتالیزور اصلی این پدیده تبدیل شدهاند. الگوریتمهای پلتفرمها بر پایه جلب توجه عمل میکنند، نه دقت. پیشبینیهای محتاطانه جذاب نیستند، اما تیترهایی مثل «فردا بورس میریزد» یا «دلار ۱۰۰ هزار تومانی قطعی است» میتوانند میلیونها بازدید بگیرند.
این پدیده همان چیزی است که اقتصاددانان ارتباطات آن را «سوگیری در جهت هیجان» (Excitement Bias) مینامند: رسانهها به شکل ساختاری محتواهای پیشگویانه و قطعی را تقویت میکنند، زیرا هیجانبرانگیزتر و قابلاشتراکگذاریترند. در نتیجه، پیشگوها تبدیل به سوخت خبری رسانهها میشوند و رسانهها نیز با تقویت صداهای قطعی، زمینه رشد توهم دانایی را فراهم میکنند. در این میان، سرمایهگذار خُرد در چرخهای گرفتار میشود که همزمان ترس و طمعش را تغذیه میکند، تا همواره بازگردد و مصرفکننده بعدی «پیشبینی جدید» باشد.
رویافروشی؛ چرایی بقای صنعت پیشبینی
اگرچه عملکرد این پیشبینیها در بلندمدت فاجعهبار است، اما چرا همچنان بازارشان داغ میماند؟ پاسخ در ترکیب سه عنصر است. عنصر اول، اقتصاد توجه است؛ پیشگو محتوا تولید میکند و رسانه از توجه پول درمیآورد. عنصر دوم، اقتصاد امید است؛ مردم حاضرند هزینه کنند تا به آیندهای روشنتر باور داشته باشند، حتی اگر این آینده خیالی و موهوم باشد.
سوگیری بقا سومین عنصر است، فقط پیشبینیهای درست زنده میمانند؛ بقیه فراموش میشوند. به قول طالب، «ما فقط بازماندگان را میبینیم، نه هزاران پیشگو که اشتباه کردند.» این سازوکار بهصورت خودافزا عمل میکند: هرچه خطاها بیشتر میشود، نیاز روانی به «پیشبینی جدید» هم افزایش مییابد، درست مانند قماربازی که پس از باخت، به امید برد بعدی شرط بیشتری میگذارد.
در برابر این چرخه، تنها یک رویکرد میتواند پناهگاه عقلانیت باشد و آن هم ترک پیشبینی و تمرکز بر آمادگی است. نسیم طالب در «قوی سیاه» مینویسد: «ما نمیتوانیم آینده را پیشبینی کنیم، اما میتوانیم ساختار خود را طوری بسازیم که از قویهای سیاه سود ببریم و از زیانشان مصون بمانیم.»
به تعبیر دیگر، بهجای تلاش برای دانستن آینده، باید سیستم تصمیمگیری مقاوم در برابر خطا ساخت. از مدیریت ریسک، تنوعسازی و پایبندی به استراتژی استفاده کرد، چرا که این سه، مهمتر از دانستن جهت بازار است. همچنین بازبینی هدف در بازارهای مالی ضروری است. هدف در بازارهای مالی، پیشبینی دقیق نیست، بلکه حفظ بقا و استمرار در بازی بلندمدت است.
در واقع، سرمایهگذار حرفهای آینده را نمیخواهد بداند، بلکه میخواهد از هر آیندهای زنده بیرون بیاید.
نقش مشاوران سرمایهگذاری
مشاور حرفهای نباید پیشگو باشد، بلکه باید مهندس ذهن سرمایهگذار باشد. وظیفه مشاور این است که تصمیمگیری را از مدار هیجان خارج و به مدار ساختار وارد کند. وی باید رفتار سرمایهگذار را پایش کند تا سوگیریها به تصمیم تبدیل نشوند؛ استراتژی مبتنی بر اهداف فردی و افق زمانی بسازد و از توجه به تیتر رسانهها خودداری کند. در هیجانها، سرخوشیها و آشفتگیها صدای آرامش باشد، نه اینکه به ایجاد هیجان دامن بزند. و بداند که مهمتر از پاسخ به «چه میشود»، پاسخ به «اگر شد چه کنم» است.
بازارها از اساس سیستمهای پیچیده تطبیقی هستند، رفتار آنها حاصل تعامل هزاران ذهن، داده، احساس و خبر است. چنین سیستمی قابل پیشبینی نیست، بلکه تنها قابل مشاهده، یادگیری و تطبیق است. پیشبینی، تلاشی است برای بازگرداندن نظم به بینظمی؛ برای کنترل چیزی که ذاتا کنترلناپذیر است.
به همین دلیل، همانطور که اینشتین با بدبینی گفت، «هر کس به آینده بیندیشد، باید در ترس و وحشت زندگی کند.» اما راه برونرفت از این ترس، آمادگی برای سناریوهای مختلف در آینده است.
* کارشناس بازار سرمایه