این روزها کمتر کسی است که از شرایط نامطلوب اقتصادی گلهمند نباشد. کافی است یک روز در شهر به گردش درآییم. مواجهه با هر صاحب کسبوکاری همراه با ابراز ناراحتی از شرایط رکودی پیشآمده بهویژه پس از حمله اسرائیل به ایران است. با هر دوست، آشنا، متخصص، استاد دانشگاه، کارمند، کارگری که صحبت میکنی، بحث…
پلمب ساختمان انجمن صنفی روزنامهنگاران تهران در آخرین روزهای هفته گذشته بازتاب بسیاری پیدا کرد. این نهاد صنفی با انتشار بیانیهای به این موضوع اعتراض کرد و برخی اعضای شورای شهر نیز در حمایت از اهالی رسانه به موضوع واکنش نشان دادند.
بازارهای مالی پر از افرادی است که ادعا میکنند با آگاهی کامل نسبت به وقایع سیاسی و اقتصادی، میتوانند در نقاط مناسب سرمایهگذاری کنند و در زمان صحیح به فروش دارایی اقدام کنند. پیشگوها معتقدند هر اتفاقی را که رخ داده پیشبینی کردند و از قبل آن را میدانستند و نسبت به تمام اتفاقات در آینده آگاهی دارند. مدام در حال دادن سیگنال خرید و یک چشمانداز نسبت به آینده کلاسهای دارایی هستند.
پیش از بررسی مسائل مطرحشده، لازم است در مورد «پیشبینی»، نکات و صورتبندی مشخصی ارائه شود. به نظر میرسد پیشبینی کردن در صورتی که با سه شرط «شناخت بستر پیشبینی»، «پایبندی به روشی یکپارچه برای مدلسازی» و «انعطاف و عدم ستیز با حقایق» همراه باشد،
شبکههای اجتماعی از همان لحظه آغاز معاملات، حس و بوی پیشبینی را با خود دارند. تیتر اخبار صبحگاهی بازار همیشه نوید پیشبینی میدهد؛ تیترهایی که فریاد میزنند: «طلا تا دهمیلیون یا پانزدهمیلیون میرسد!» و در کانالهای تلگرامی، سیگنالها یکی پس از دیگری منتشر میشوند.
بازارهای مالی، بیش از هر عرصه دیگری، درگیر وسوسه دانستن آیندهاند. هر روز انبوهی از تحلیلگران، سیگنالفروشها و چهرههای رسانهای با اعتمادبهنفس اعلام میکنند که مسیر قیمتها را میدانند؛ که میتوانند از دل پیچیدگیها نظم بیرون بکشند و «نقطه ورود و خروج درست» را بیابند. این میل جمعی به پیشبینی، ریشه در روان انسان دارد، در ترسی که از ابهام، تصادف و نادانی درون ما میجوشد.