اصول استاندارد پیش‌بینی

 در همه حوزه‌ها بااهمیت و کاربردی است. به نحوی که با اتکا به نگاه واقع‌نگرانه به آینده و برنامه‌ریزی صحیح مبتنی بر آن، امکان ترسیم آینده و هدف‌گذاری برای آن را محقق کرده و احتمال موفقیت در رسیدن به همان اهداف را افزایش می‌دهد. تفاوت در بستر پیش‌بینی، تفاوت در رویکرد برای مواجهه با امر پیش‌بینی را ایجاب می‌کند. با مقایسه دو بستر پیش‌بینی در بازارهای مالی و فوتبال می‌توانیم صورت‌بندی مناسب و قابل درکی ارائه کنیم. فضای وقوع احتمالات در پیش‌بینی فوتبال، متمرکز، محدود و پیرامون مجموعه‌ای از اعداد گسسته است و ریسک‌های دُم(اتفاقاتی که احتمال وقوع آن کم است اما تغییرات بزرگ ایجاد می‌کنند) نیز محدود هستند. تقویم زمانی بازی‌های فوتبال و بازه زمانی هر بازی مشخص است و عامل زمان، پیش‌بینی‌کننده را غافلگیر نخواهد کرد. علت‌های موثر بر موفقیت تیم‌ها، عمدتا درونی (کیفیت و کمیت تمرین‌ها، سرمایه‌گذاری باشگاه و...) و علت‌های بیرونی عمدتا محدود به عملکرد سایر تیم‌ها در همان لیگ یا تورنمنت است. احتمال برد یک تیم در قبل از هر بازی، بر نتیجه همان بازی تاثیر نمی‌گذارد.

در بازارهای مالی، فضای وقوع احتمالات نسبتا نامحدود و پیوسته است و ریسک‌های دُم (همان‌طور که طالب استدلال می‌کند) بسیار بیشتر از تصور پیش‌بینی‌کنندگان است. با توجه به ماهیت دائمی بازارهای مالی، زمان وقوعِ احتمالاتِ موثر بر بازار، نامشخص است. علت‌های موثر بر افت‌وخیز بازارهای مالی، ترکیبی از متغیرهای درونی (مربوط به دارایی)، بیرونی (مربوط به فضای بازار، عملکرد دارایی‌های جایگزین، محیط کلان و...) است که در محیطی پویا در هم تنیده‌اند و پیچیدگی بی‌نظیری را ایجاد می‌کنند. در بازارهای مالی، قیمت‌ها خودِ بنیادها را دست‌کاری می‌کنند (هزینه سرمایه، رفتار مدیران، جریان سرمایه و...).

در خصوص روش مدل‌سازی، توجه همزمان به «داده‌های سخت تاریخی» و «شاخص‌های پیش‌نگر»، امری ضروری است. داده‌های سخت فضایی کلی از وقوع احتمالات در آینده را ترسیم می‌کنند، اما تصویری غیرقابل اتکا و صرفا مبتنی بر داده‌های تاریخی به دست می‌دهند. اتکا به داده‌های سخت تاریخی، خطر بی‌توجهی به تغییرات بستر پیش‌بینی و ریسک‌های دُم را افزایش می‌دهد. شاخص‌های پیش‌نگر (نظیر شاخص نظرسنجی مدیران خرید، داده‌های جایگزین در زنجیره ارزش، دامنه مظنه و...) به عنوان داده‌های نرم، در تدقیق فضای احتمال برای ترسیم آینده نقش مهمی دارند. با این وجود، همچنان خطرات اتکا به داده‌های سخت را یدک می‌کشند. در پیش‌بینی و مدل‌سازی‌های مربوطه، ضروری است که به هر دو ورودی، یعنی داده‌های سخت و نرم توجه شود. خروجی اما یک فضای احتمالی است که بسیار دقیق‌تر از حدس غیرمطلعانه ترسیم شده، اما همچنان تکیه بر آن برای پیش‌بینی آینده، ساده‌انگارانه است.

با گذشت زمان و وقوع حقایق جدید و تغییر فضای احتمالات، باید برای «بازنگری و بهبود تدریجی» مدل پیش‌بینی، آماده باشیم. رویکرد بازنگرانه (Iterative approach) در شرایط مبهم، پیچیده و چندعاملی، با بازگشت دائم به متغیرهای کلیدی پیش‌بینی و بازنگری در آنها، امکان انعطاف و احترام به حقایق را می‌دهد. به این معنی که هر زمان که هر دو ورودی تغییر کرد، خروجی‌های قبلی مدل را با حقایق جدید مقایسه و در صورت نیاز مدل را بازنگری (calibrate) می‌کنم. اتکا به این روش به پیش‌بینی‌کننده کمک می‌کند که پس از مدتی، خود را وابسته به مدل و در ستیز با حقایق نیابد.

به اعتقاد بنده، دنبال کردن پیشگوها لزوما به بازارهای مالی لطمه‌ای نمی‌زند و با تقویت ضلع سفته‌بازان، به کارآیی بازار کمک می‌کند. اما ممکن است آسیب‌های مالی جبران‌ناپذیری به سرمایه‌گذاران وارد کند. ناسازگاری پیش‌بینی‌ها با اشتهای ریسک و افق زمانی مناسب هر سرمایه‌گذار، تحمیل هزینه چرخش بی‌دلیل دارایی‌ها و ایجاد توهم موفقیت یا شکست دائمی، همگی ابتدا به خود سرمایه‌گذار آسیب وارد می‌کنند.

به عنوان یک اصل کلی، می‌توان گفت پیش‌بینی اگر قاب زمان، بازه قیمتی هدف، احتمال عددی، شرط ابطال و معیار ارزیابی داشته باشد و از حقایق سخت تاریخی و حقایق نرم در مدل‌سازی استفاده کند، پس از مدلی ساختارمند پیروی می‌کند و به خودی خود گمراه‌کننده نیست. حتی می‌تواند زمینه طراحی مدلی برای کسب موفقیت مالی شود.

برای نمونه، پیش‌بینی‌ای را تصور کنید که به‌عنوان ورودی از داده‌های تاریخی طلا، معاملات طلای فیزیکی در جهان، سیاست‌های پولی بانک‌های مرکزی مهم جهان و یک سری حقایق سخت و نرم دیگر استفاده می‌کند. به عنوان خروجی برای قیمت جهانی اونس طلا در انتهای سال ۲۰۲۵ دامنه قیمتی ۴۰۰۰ تا ۴۵۰۰ دلار را متصور است و احتمال وقوع آن را ۴۵درصد ارزیابی می‌کند (سایر احتمالات، ۳۵درصد بالای ۴۵۰۰ دلار و ۲۰درصد پایین ۴۰۰۰ دلار). شرط ابطال و بازنگری در پیش‌بینی را این‌گونه تعیین می‌کند که طلا برای چند روز یا چند هفته مشخص پایین‌تر از عدد مشخصی معامله شود. معیار ارزیابی هم دامنه انحراف روزانه یا هفتگی از پیش‌بینی‌هاست. چنین مدلی، با این ورودی‌ها و خروجی‌ها و معیارها، حداقل شروط لازم برای موفقیت را دارد. در مقابل، اگر هر کدام از اینها برقرار نبود، قابلیت اتکا وجود ندارد و صرفا با پیش‌گویی طرفیم، نه پیش‌بینی.

مساله بعدی، پرداختن به موضوع کسب‌وکار پیشگویی است؛ اینکه چرا با وجود خطاهای بسیار در پیش‌بینی، باز هم بازار سیگنال‌فروشی داغ است.

به اعتقاد من ترکیب سوگیری‌های شناختی مخاطبان و انگیزه‌های اقتصادی و رسانه‌ای و نبود داده‌های مدون از مشاوران سرمایه‌گذاری، به تداوم این موضوع کمک می‌کند. مخاطب، داستان‌ها و روایت‌های کوتاه‌مدت را دوست دارد و با تکیه بر آنها اعتماد‌به‌نفس کاذب پیدا می‌کند، رسانه‌ها در تولید و بازتولید روایت‌های جذاب و نه لزوما کارشناسی و دقیق، نفع اقتصادی دارند و سیگنال‌ها در محلی ثبت و مقایسه نمی‌شوند تا مورد رجوع و بازنگری عمومی قرار بگیرند. رسانه‌ها با ایجاد بدنه کارشناسی و دقیق و تنظیم روایت‌ها، صرفا می‌توانند به بازتولید روایت‌های اشتباه دامن نزنند یا در مقابله با روایت‌های غلط، نقد و بررسی موشکافانه منتشر کنند. در غیر این صورت بستر شبکه‌های اجتماعی و محتوای منتشرشده در آن، از کنترل رسانه‌ها خارج است.

معتقدم که هر سرمایه‌گذار می‌تواند با کسب دانش و رعایت اصولی که در اینجا مطرح شد، ارزیابی کند که چه به صورت فردی و چه با برون‌سپاری به مشاور بیرونی، تا چه مقدار مسیر صحیح پیش‌بینی و سرمایه‌گذاری در حال طی شدن است.

اتخاذ رویکرد علمی در مواجهه با سرمایه‌گذاری و نمایش عملکرد و بحث و بررسی و آگاهی‌بخشی در خصوص ریشه‌های موفقیت یا عدم موفقیت تصمیمات قبلی، اقدامات ضروری‌ای هستند که اعتماد‌سازی جامعه به مشاوران را به دنبال خواهند داشت.

* تحلیلگر ارشد کسب‌و‌کار