احیای نفوذ ازدسترفته
این نگاه پاترنالیستی و مداخلهجویانه، تاریخ پرفرازونشیبی از کودتاهای مورد حمایت سیا، مداخلات نظامی مستقیم و فشارهای اقتصادی را در سراسر منطقه رقم زده است. ظهور دولتهای چپگرا که این هژمونی را به چالش میکشیدند، همواره با واکنش تند واشنگتن مواجه شده است. در این بین ونزوئلا، بهویژه پس از به قدرت رسیدن هوگو چاوز و ادامه راه او توسط نیکلاس مادورو، به نماد اصلی این مقاومت در برابر هژمونی آمریکا در منطقه تبدیل شد. ملی کردن صنعت نفت، اتخاذ سیاستهای سوسیالیستی و ایجاد اتحادهای منطقهای (مانند آلبا) که آشکارا ماهیت ضدآمریکایی داشتند، ونزوئلا را به یک هدف استراتژیک برای تغییر رژیم از سوی واشنگتن بدل کرد.
امروزه اهداف آمریکا در قبال ونزوئلا فراتر از صرف بازگرداندن نفوذ سنتی خود در حیاطخلوت است. این مساله اکنون با رقابت فزاینده ژئوپلیتیک با چین و روسیه گره خورده است. در دو دهه گذشته، همزمان با تمرکز آمریکا بر خاورمیانه و آسیا، چین با رویکردی مبتنی بر قدرت نرم و سرمایهگذاریهای هنگفت اقتصادی، به یکی از شرکای اصلی تجاری و اعتباری کشورهای آمریکای لاتین، از جمله ونزوئلا، تبدیل شده است. روسیه نیز با فروش تسلیحات و ارائه حمایتهای نظامی و دیپلماتیک، جای پای خود را در کاراکاس محکم کرده است. حتی نفوذ ایران نیز در این منطقه، هرچند در ابعادی متفاوت، مایه نگرانی واشنگتن است. در چارچوب گذار نظام بینالملل به سوی یک جهان چندقطبی، ونزوئلا به یکی از کانونهای اصلی این رقابت قدرتهای بزرگ تبدیل شده است.
از دیدگاه واشنگتن، دولت مادورو نهتنها یک چالش ایدئولوژیک، بلکه یک سرپل استراتژیک برای رقبای جهانی آمریکا در نزدیکی مرزهای این کشور است؛ همانگونه که حساسیت آمریکا نسبت به فعالیتهای چین در آسیا - پاسیفیک بالاست، این حساسیت در آمریکای لاتین بهمراتب بیشتر است. مواردی چون گزارشها مبنی بر ایجاد ایستگاه جاسوسی چین در کوبا، این نگرانیها را تشدید میکند. بنابراین، تلاش برای سرنگونی دولت مادورو، بخشی از یک استراتژی کلانتر برای مهار چین و روسیه و بازگرداندن نظم سابق به نیمکره غربی است. در این راستا، اهدافی مانند انتقال زنجیرههای تولید و تامین کالا به کشورهای نزدیک و همسو برای کاهش وابستگی به چین، اهمیت استراتژیک کشورهایی مانند ونزوئلا را دوچندان میکند.
در این میان، دولت آمریکا، تحت رهبری دونالد ترامپ که رویکردی تهاجمیتر را نمایندگی میکند، از بهانههای مختلفی برای توجیه فشار حداکثری و حتی گزینه نظامی استفاده کرده است. مبارزه با قاچاق مواد مخدر و جلوگیری از مهاجرت غیرقانونی، دو شعار کلیدی بودهاند که در کارزارهای انتخاباتی نیز بارها تکرار کرده است. بهانه کنونی برای تشدید فشارها، اتهام حمایت دولت مادورو از باندهای قاچاق مواد مخدر است. واشنگتن ادعا میکند که کارتلها تحت حمایت مادورو، مواد مخدر را به آمریکا قاچاق کرده و با پول حاصل از آن، از قاچاقچیان آمریکایی سلاح خریداری کرده و به آمریکای لاتین، بهخصوص کلمبیا، وارد میکنند.
این تسلیحات، به ادعای آمریکا، به دست گروههای مسلح کلمبیایی میرسد و اقتدار حکومت مرکزی در بوگوتا را به چالش میکشد. آمریکا خواستار تحویل سرکردههای این باندها شده، اما مادورو این اتهامات را رد کرده و آن را بهانهجویی و بزرگنمایی واشنگتن برای مداخله میداند. ادبیات تهدیدآمیز مبنی بر اینکه یا مادورو قدرت را ترک میکند یا آمریکا حمله خواهد کرد، یادآور دوران مداخله نظامی در پاناما برای دستگیری مانوئل نوریگا است که او نیز به حمایت از قاچاق مواد مخدر متهم شده بود. صدور مجوز برای عملیاتهای ویژه سازمان سیا در ونزوئلا، این شباهت تاریخی را تقویت میکند.
بااینحال، تمرکز بر ونزوئلا به عنوان منبع اصلی مواد مخدر، آدرس غلط دادن است. شواهد نشان میدهد که بخش عمده مواد مخدری که وارد آمریکا میشود، بهویژه مواد مرگباری مانند فنتانیل، از مسیر مکزیک و اقیانوس آرام وارد میشود و ونزوئلا در این معادله، بازیگر اصلی نیست. این مساله، شک و تردیدها را در مورد اهداف واقعی آمریکا تقویت میکند. به نظر میرسد هدف اصلی، نه مبارزه با مواد مخدر، بلکه اعمال فشار حداکثری برای تغییر رژیم در کاراکاس است.
چهرههایی مانند وزیر امور خارجه، مارکو روبیو، که نفوذ قابلتوجهی در سیاستهای دولت ترامپ در قبال آمریکای لاتین دارد، از حامیان اصلی این رویکرد سختگیرانه و فشار برای تغییر رژیم بوده است. این رویکرد تهاجمی، کلمبیا، متحد سنتی آمریکا در منطقه، را نیز در موقعیت دشواری قرار داده است. درحالیکه کلمبیا از فشار بر مادورو و مقابله با گروههای مسلحی که در مرز دو کشور فعالیت میکنند، نفع میبرد، اما عملیاتهای نظامی آمریکا در منطقه میتواند ثبات شکننده کلمبیا را به خطر بیندازد و حتی موجب اصطکاک مستقیم شود، چنانکه گزارشهایی مبنی بر کشته شدن یک ماهیگیر کلمبیایی در جریان عملیاتهای نظامی آمریکا منتشر شده و صدای اعتراض بوگوتا را بلند کرده است.
یکی دیگر از متغیرهای حیاتی در این معادله، نفت است. ونزوئلا دارای یکی از بزرگترین ذخایر اثباتشده نفت در جهان است. هرگونه تنش جدی یا درگیری نظامی در این کشور، به طور قطع بازار جهانی انرژی را دچار شوک خواهد کرد.
این مساله در شرایط کنونی که جنگ اوکراین و تحریم نفت روسیه توسط غرب، قیمت جهانی انرژی را بهشدت ملتهب کرده، اهمیت مضاعفی دارد. افزایش بیشتر قیمت سوخت، چیزی نیست که جامعه آمریکا بهراحتی آن را بپذیرد و میتواند واکنشهای داخلی شدیدی را علیه دولت برانگیزد. این عامل بهعنوان یک شمشیر دولبه عمل میکند؛ از یک سو، کنترل منابع نفتی ونزوئلا یک وسوسه استراتژیک بلندمدت برای آمریکاست، اما از سوی دیگر، هرجومرج ناشی از جنگ در کوتاهمدت میتواند بهای سنگینی برای اقتصاد آمریکا و جهان داشته باشد.
در همین راستا، آرایش نظامی گستردهای که آمریکا در اطراف ونزوئلا سازماندهی کرده است، نمیتواند صرفا برای مقابله با قایقهای قاچاقچیان مواد مخدر باشد. در حال حاضر چهار لایه نظامی در اطراف ونزوئلا استقرار دارند؛ لایه اول شامل ناوشکنهای پیشرفته کلاس آرلی برک و تیکوندروگا، به همراه یک زیردریایی تهاجمی با قابلیت هستهای. لایه دوم شامل واحد ۲۲ تفنگداران دریایی آمریکا، کشتی تهاجمی و ناو هواپیمابر یواساس ایوجیما. لایه سوم یک ناو جنگی دیگر و در لایه چهارم، استقرار بیش از ده فروند جنگنده پیشرفته F-۳۵ در پایگاههایی مانند پورتوریکو در نزدیکی ونزوئلا. این حجم از نیرو، شامل هزاران تفنگدار دریایی و ملوان متخصص، نشاندهنده آمادگی برای عملیاتی بسیار بزرگتر از مبارزه با کارتلهاست و بیشتر بوی یک تهدید جدی برای تغییر رژیم یا حداقل فلج کردن تواناییهای نظامی و اقتصادی دولت مادورو را میدهد. این تحرکات نظامی، مانند حمله به قایقها در دریای کارائیب به صرف ظن حمل مواد مخدر، حتی با انتقادهایی از سوی نهادهایی مانند سازمان ملل مواجه شده و برخی آن را خلاف قوانین بینالمللی و حتی قوانین خود آمریکا دانستهاند.
در نهایت، سه سناریوی احتمالی برای پایان این بازی پرمخاطره در ونزوئلا قابل تصور است. سناریوی اول که مطلوب واشنگتن به نظر میرسد، ایجاد یک قیام داخلی از طریق فشار اقتصادی حداکثری و حمایت از مخالفان داخلی دولت مادورو است. شخصیتهایی مانند ماریا کورینا ماچادو که بهعنوان رهبر جدید مخالفان مطرح شده یا تلاش برای ایجاد شکاف و نارضایتی در داخل ارتش ونزوئلا که آمریکا روی حمایت بخشی از آن حساب باز کرده، در این چارچوب قرار میگیرد.
سناریوی دوم، حمله نظامی مستقیم به اهداف استراتژیک نظامی و رهبری ونزوئلا، بهخصوص شخص مادورو است. اگرچه این گزینه با توجه به آرایش نظامی فعلی محتمل به نظر میرسد، اما ریسکهای بسیار بالایی دارد. ونزوئلا، بهرغم مشکلات اقتصادی، دارای ارتش مجهزی (عمدتا با تسلیحات روسی) است و هرگونه درگیری مستقیم میتواند به یک جنگ فرسایشی تبدیل شده و به کشورهای همسایه چپگرا نیز سرایت کند.
اتحاد مجدد گروههای چپگرای چریکی در منطقه در پاسخ به تهاجم آمریکا، میتواند مشکلات امنیتی درازمدتی برای واشنگتن ایجاد کند. و اما سناریوی سوم، راهکار دیپلماتیک است که میتواند شامل مذاکره مستقیم یا با واسطه، آزادی زندانیان سیاسی، و اعمال فشار برای برگزاری انتخابات آزاد و اصلاحات دموکراتیک باشد. این سناریو، اگرچه کمتر هیجانانگیز به نظر میرسد، اما با توجه به هزینههای گزاف دو سناریوی دیگر، ممکن است در نهایت به عنوان محتملترین راه برای خروج از بنبست فعلی مطرح شود.
* دانشجوی دکترای روابط بینالملل