برندگان و بازندگان
حالا ارزش اقتصادی فقط از کار فیزیکی یا حتی دانش عمومی به دست نمیآید، بلکه از داده، الگوریتم و توانایی کار با فناوری ساخته میشود. اگر در دوران انقلاب صنعتی ماشینها بازوی انسان را جایگزین کردند، امروز هوش مصنوعی به قلمرو اندیشه، تصمیم و افکار پا گذاشته است، قلمرویی که تا پیش از این تنها در اختیار ذهن انسان بود.
برآورد صندوق بینالمللی پول نشان میدهد که حدود ۴۰درصد از مشاغل جهان بهطور مستقیم تحت تاثیر هوش مصنوعی قرار دارند؛ در اقتصادهای پیشرفته این رقم به ۶۰درصد میرسد، درحالیکه در کشورهای کمدرآمد حدود ۲۶درصد است. این یعنی تقریبا نیمی از کارهای انسانی در معرض بازتعریف یا جایگزینیاند. در نگاه نخست، این پدیده میتواند نویدبخش افزایش بهرهوری و رشد اقتصادی باشد؛ اما در لایهای عمیقتر، سوالی اساسی پیش روی ماست: چه کسانی از این تحول سود خواهند برد و چه کسانی از دایره منفعت بیرون خواهند ماند؟
این بار اما تهدید فقط متوجه کارگران یدی نیست. تحلیلهای موسسه مککنزی نشان میدهد که هوش مصنوعی میتواند حتی مشاغل شناختی را جایگزین کند و تا سال ۲۰۳۰ حدود ۴۰۰ تا ۸۰۰میلیون نفر از نیروی کار جهانی نیازمند بازآموزی یا تغییر شغل خواهند شد. پژوهشهای تازه سازمان بینالمللی کار برآورد کردهاند که نزدیک به یکچهارمِ نیروی کار جهان در مشاغلی فعالیت دارند که بهنحوی در معرض تاثیر نسل جدید هوش مصنوعی قرار گرفتهاند: حدود ۱۶.۳درصد از کارگران در مشاغل با «مواجهه متوسط» و حدود ۷.۵درصد در مشاغل با «مواجهه بالا» هستند. این ارقام نشان میدهد که تاثیر هوش مصنوعی محدود به بخشهای پاییندستمزد نیست و حتی مشاغل ماهر و شناختی نیز در معرض تغییرند. این آمارها تنها عدد نیستند، بلکه نشانهای از دگرگونی در منطق بازار کار جهانیاند.
درحالیکه بحث هوش مصنوعی در ایران بیش از هر زمان دیگری در محافل علمی و رسانهای مطرح است، واقعیت آمادگی کشور برای ورود به این عرصه چندان امیدوارکننده نیست. گزارش جدید آکسفورد ۲۰۲۴ نشان میدهد که ایران هنوز فاصله قابلتوجهی با کشورهای پیشرو در زمینه حکمرانی هوش مصنوعی دارد؛ هرچند در بخش زیرساختها و دادهها، بهبود نسبی مشاهده میشود.
اگرچه ایران طی سال گذشته سه پله در رتبه جهانی آمادگی برای هوش مصنوعی ارتقا یافته، اما این بهبود بیشتر حاصل پیشرفتهای فنی در حوزه داده و زیرساخت بوده تا تحولات سیاستی یا نهادی. درواقع، کشور در جایی پیشرفت کرده که نیاز به تصمیمگیری دولتی حداقلی داشته (مثل توسعه سختافزار و شبکه)، اما در جایی که به حکمرانی، اخلاق و سیاستگذاری موثر نیاز است، عملکرد رو به عقب بوده است. افت بیش از پنجواحدی در شاخص حکمرانی نشان میدهد که ساختار اداری و سیاستگذاری هنوز درک روشنی از نحوه تلفیق هوش مصنوعی با منافع عمومی ندارد. به بیان سادهتر، فناوری در ایران در حال حرکت است، اما حکمرانی هنوز ایستاده. اگر این شکاف پر نشود، احتمال آن میرود که توسعه هوش مصنوعی نه به افزایش بهرهوری و عدالت، بلکه به بازتولید نابرابریها و ناکارآمدیهای موجود بینجامد.

نابرابری درآمدی در ایران پیش از ظهور هوش مصنوعی نیز ریشهای ساختاری و عمیق داشت. براساس دادههای رسمی، در سال ۲۰۲۳ نسبت درآمد دهک دهم به دهک اول نزدیک به 11.3 به ۱ بوده است؛ یعنی پردرآمدترین ده درصد جمعیت، نزدیک به یازده برابر کمدرآمدترین ده درصد درآمد دارند. این فاصله قابلتوجه، بازتاب ضعف در توزیع فرصتها، تمرکز سرمایه در بخشهای محدود و ناکارآیی سیاستهای حمایتی است.
با ورود هوش مصنوعی، این شکاف ماهیتی تازه و پیچیدهتر پیدا میکند؛ زیرا فناوریهای مبتنی بر هوش مصنوعی بهطور ذاتی مهارتگرا و سرمایهمحور هستند. بدین معنا که افرادی با دسترسی به سرمایه، داده، زیرساخت دیجیتال و دانش فنی، بیشترین بهره را از رشد فناوری میبرند. در مقابل، نیروی کار کممهارت یا فاقد آموزش فناورانه با خطر جایگزینی شغلی، کاهش قدرت چانهزنی و رکود دستمزدی روبهرو میشود. در چنین شرایطی، بدون مداخله سیاستی و بازتوزیعی موثر، هوش مصنوعی نهتنها نابرابریهای پیشین را کاهش نمیدهد، بلکه میتواند آنها را در ابعاد جدیدی بازتولید و تعمیق کند.
از همین روست که بسیاری از اقتصاددانان هشدار میدهند انقلاب هوش مصنوعی میتواند در غیاب سیاستهای حمایتی، شکاف درآمدی را هم درون کشورها و هم میان کشورها تشدید کند. در سطح ملی، فناوری به گروههایی پاداش میدهد که توانایی استفاده و سرمایهگذاری در آن را دارند و دیگران را در حاشیه اقتصاد دیجیتال باقی میگذارد. در سطح بینالمللی نیز کشورهایی که زیرساخت محاسباتی، آموزش فنی و دسترسی به سرمایه ندارند، دیرتر از مزایای هوش مصنوعی بهرهمند خواهند شد و در نتیجه شکاف فناوری به شکاف درآمدی و توسعهای بدل میشود.
در ایران، داستان هوش مصنوعی چهرهای دوگانه دارد. از یک سو، کشور از نظر علمی و نیروی انسانی در جایگاه قابلتوجهی ایستاده است. براساس گزارش رسمی مرکز پژوهشهای مجلس شورای اسلامی، ایران در شاخه شبکههای عصبی در رتبه ششم جهانی و از نظر کل تولید علمی مرتبط با هوش مصنوعی در رتبه پانزدهم جهان قرار دارد. دانشگاههایی مانند صنعتی شریف، تهران و امیرکبیر در مرز پژوهشهای هوش مصنوعی فعالیت دارند و سهم ایران از مقالات علمی این حوزه در منطقه خاورمیانه چشمگیر است. بااینحال، فاصله میان «علم» و «بازار» در ایران همچنان زیاد است. در عمل، این شکاف به معنای آن است که هرچقدر هوش مصنوعی به کارخانهها و شرکتهای بزرگ راه پیدا میکند، کارگران کممهارت در شهرستانها یا بخشهای خدماتی بیش از پیش از چرخه فرصت دور میشوند.
طبق همان گزارش، ارزش بازار هوش مصنوعی ایران در سال ۱۴۰۱ حدود ۱۶۰۰میلیارد تومان برآورد شده است که بیش از دوسوم آن در اختیار شرکتهای کوچک و متوسط دانشبنیان است. درحالحاضر حدود ۴۵۲ شرکت ایرانی در زمینه هوش مصنوعی فعالیت دارند و تنها ۲۴۲ شرکت هستند که این فناوری را محور اصلی کسبوکار خود قرار دادهاند. رشد سالانه تعداد این شرکتها کمتر از سه درصد بوده و تنها چند شرکت بزرگ در این حوزه فعالاند. در مجموع حدود ۶۲۰۰ نفر در شرکتهای دانشبنیان مرتبط با هوش مصنوعی مشغول به کارند و پیشبینی میشود تا سال ۱۴۰۷ این رقم به ۲۰هزار نفر برسد؛ عددی که هرچند امیدوارکننده است، اما در مقیاس نیروی کار کشور هنوز بسیار محدود محسوب میشود.
در بخش سرمایهگذاری، وضعیت بهمراتب شکنندهتر است. گزارش مجلس تاکید میکند که سرمایهگذاری در ایران بیشتر در قالب وام، تسهیلات و کمکهای بلاعوض دولتی انجام میشود و نه بهصورت سرمایهگذاری خطرپذیر خصوصی. کل این حمایتها تا امروز حدود 9.5میلیون دلار برآورد شده، درحالیکه برای تحقق اهداف ملی در حوزه هوش مصنوعی، تا سال ۱۴۱۰ دستکم ۸میلیارد دلار سرمایهگذاری نیاز است. این ارقام نشان میدهد هوش مصنوعی در ایران هنوز بیشتر یک پروژه علمی است تا یک صنعت اقتصادی.
در سطح جهانی نیز وضع مشابهی از منظر نابرابری فناورانه دیده میشود، البته با ابعاد گستردهتر. شرکتهای غولپیکری مانند گوگل، آمازون، انویدیا و بایدو با سرمایهگذاریهای چندصدمیلیارددلاری در مدلهای زبانی، سامانههای خودران و پردازش دادههای عظیم، مسیر آینده اقتصاد هوش مصنوعی را تعیین میکنند. این تمرکز سرمایه و فناوری در معدودی از کشورها و شرکتها، موجب شده است منافع بهرهوری حاصل از هوش مصنوعی بهطور نامتوازن در جهان توزیع شود. اقتصادهای پیشرفته به لطف سرمایه، داده و زیرساخت فناورانه، سریعتر رشد میکنند و در مقابل، کشورهای درحالتوسعه در چرخهای از وابستگی فناورانه گرفتار میمانند.
برای کشورهایی مانند ایران، مسیر آینده در گرو تصمیمهای امروز است. اگر سرمایهگذاری در زیرساخت، آموزش مهارتهای دیجیتال و سیاستهای حمایت از نوآوری بهموقع انجام نشود، شکاف دیجیتال به شکاف درآمدی تبدیل خواهد شد. اما اگر علم و بازار به یکدیگر متصل شوند و هوش مصنوعی در خدمت ارتقای بهرهوری انسانی قرار گیرد، این فناوری میتواند به ابزار کاهش نابرابری بدل شود نه تشدید آن. جهان به سمتی میرود که فناوری نه فقط ابزار تولید، بلکه عامل توزیع درآمد و قدرت اقتصادی است.
شاید بزرگترین آزمون دوران ما این نباشد که تا کجا میتوانیم هوش مصنوعی را توسعه دهیم، بلکه این باشد که تا چه اندازه میتوانیم آن را بهطور عادلانه در جامعه گسترش دهیم. آینده ما نه در دست رباتها، بلکه در سیاستها و تصمیمهای انسانیای نهفته است که تعیین میکنند چه کسی از عصر هوشمند سود میبرد و چه کسی پشتسر جا میماند.
* استاد دانشگاه و پژوهشگر