خارج از گود
چرا ایران تنها است؟
اما برای پاسخ به این پرسش نیز، ابتدا باید به این مقدمه پرداخت که ایران کجا واقع شده؟ آیا تنها بودن ایران ناشی از منطقهای است که در آن زندگی میکند؟ البته همواره هم نه، اما مبنا و اساس خاورمیانه، منطقهای که ایران در آن زندگی میکند، توسط قدرتهای فائقه بینالمللی شکل گرفته است. قدرتی که از درون منطقه خاورمیانه نبوده، وارد خاورمیانه شده، مرزها را تعیین کرده و دینامیکی برای این کشورها تعریف کرده که چگونه با یکدیگر تعامل کنند. دینامیکی که آن قدرت فائقه بینالمللی برای تعامل این کشورها با یکدیگر درست کرده، آنقدر تضاد دارد که این کشورها به طور دائم به سبب این تضادها درگیر تنش هستند.
در نتیجه، نوع زیستی که در کنار یکدیگر دارند تنشزاست و این مساله نهتنها میان ایران و اعراب بلکه میان اعراب و اسرائیل، اعراب و اعراب، مسلمانان و مسیحیان (کشور لبنان)، یهودی و مسلمان، و مسلمان و مسلمان (شیعه و سنی) جریان دارد. این تضادها به گونهای است که این کشورها در تنش دائمی با یکدیگر هستند. این دینامیک تا جایی ادامه پیدا میکند که ریچارد نیکسون، سیوهفتمین رئیسجمهور آمریکا، قصد میکند که نظمی به این روابط پرتنش در خاورمیانه بدهد.
چرا نیکسون به دنبال نظم است؟
نیکسون در اوج جنگ سرد به منظور چابکتر شدن سیاست خارجی آمریکا و برای افزایش مناطق تحت نفوذ آمریکا در مقابله با شوروی، در هر نقطه دنیا، بهخصوص خاورمیانه که برای او بسیار حائز اهمیت بود، تلاش میکرد که امنیتزا باشد. یعنی آمریکا به عنوان یک قدرت امنیتزا وارد خاورمیانه شود. نیکسون برای شکل دادن نظمی در خاورمیانه، دست روی بنیادیترین اختلاف خاورمیانه گذاشت. برای حل این اختلاف، سیاستی تحت عنوان «سیاست دوستونی» را مطرح کرد. او تلاش کرد اختلاف و تضاد میان عرب و ایرانی یا عرب و فارس را در این دو ستون کنار یکدیگر قرار دهد و تنش را به سوی همکاری سوق دهد. نیکسون، ایران و عربستان را که اتفاقا روابط پرتنشی داشتند در کنار یکدیگر در این سیاست دوستونی قرار داد.
او تلاش کرد که به این طریق نظمی به خاورمیانه بدهد که تا حدودی میتوان آن را موفقیتآمیز دانست. تلاش نیکسون سبب شد کشورهایی در خاورمیانه که ذاتا با یکدیگر تضاد دارند و از روابط با یکدیگر پرهیز میکنند، انزوای تحمیلی از جغرافیا و دینامیک منطقه را کنار گذاشته و به سمت همکاری حرکت کنند. این اقدام تا حدود زیادی به امنیت خاورمیانه و پایان درگیری ایرانیان با پانعربها کمک کرد. اما آن بخش از این قضیه که به سوال ما مربوط است در اینجاست که برای اولین بار کشور ایران از محدودیتی که در خاورمیانه بعد از جنگ جهانی اول در آن قرار گرفته بود خارج شد. یعنی دیگر انزوای کامل نداشته و رو به همکاری واقعی در بعد امنیتی، اقتصادی و غیره آورد.
ایران بهآهستگی وارد نظم بینالمللی میشود؛ یعنی در نظم بینالمللی دوران جنگ سرد، ایران در یک دایره استراتژیک نزدیک و همسو با غرب، جایگاه ویژهای پیدا میکند که این جایگاه به ایران برای بهبود روابط بینالمللی خود کمک شایانی میکند. همزمان شاهد گسترش روابط ایران با اروپا و ایران با کشورهای نفتی غیرخاورمیانهای مثل ونزوئلا هستیم. در نتیجه ایران از انزوای سابق خارج میشود که این نکته بسیار حائز اهمیت است.
سرنوشت ایران پس از انقلاب
دولت انقلابی نظم بینالمللی را قبول ندارد، خودش را در دایره این نظم نمیداند و بنابراین خود را از این نظم بینالمللی جدا میکند. شعار «نه شرقی، نه غربی، جمهوری اسلامی» بیانگر این نکته است که شرق و غرب مورد تایید دولت انقلابی نیست و میخواهد مدل خود را به دنیا عرضه کند. شاید این گفته کمی اغراقآمیز به نظر برسد اما واقعیت امر چنین بوده است. صدور انقلاب در این شعار کاملا واضح و روشن است. این جدایی خودخواسته از نظم بینالمللی، ایران را به همان وضعیت دهههای ۲۰ و ۳۰ میلادی بازمیگرداند.
شروع جنگ،پس از انقلاب
اما ایران پس از انقلاب، درگیر جنگ میشود؛ حال بیش از هر زمان دیگری نیازمند متحد است، اما این دوران پر از درد و رنج برای ایرانیان بهتنهایی طی میشود. ایران بدون دوست و متحدی از جنگ خارج میشود. انزوا و برطرف کردن انزوا به آن شیوه که از شعارهای انقلابی عدول نکرده باشند، تبدیل به سوال اصلی دولت ایران میشود.
انقلابی ماندن یا توسعه یافتن؟
جهان پس از جنگ ایران و عراق که دولت ایران قصد ورود به آن را داشت، بسیار متفاوت از جهان پیش از جنگ بود. دولت ایران
بر سر انتخاب میان دوگانه انقلابی ماندن یا توسعه یافتن مردد شده بود، دوگانهای که تا امروز ادامه پیدا کرده است. دولت ایران از طرفی قصد پذیرفتن نظم آمریکایی را نداشت و از طرفی نمیتوانست بدون متحد بماند. اما «انقلاب» دوستانی دارد؛ دولت ایران تلاش میکند که با دوستان انقلاب، ارتباط برقرار کند و برای قدرت گرفتن آنها تلاش میکند؛ کمک به حزبالله لبنان که در نهایت به شکلگیری محور مقاومت میانجامد، ریشه در این تصمیم دارد. بر این اساس ایران متحدانی پیدا میکند اما همچنان در نظم بینالمللی جایی نداشته و همچنان بهنوعی انزوای کلاسیک ادامه میدهد.
تلاش نکردن برای حل درست و منطقی این انزوا، روی آوردن به انجام کارهای شاز و نادر و تلاش برای امنیتسازی در خاورمیانه از آنجا ناشی میشود که ایرانیها قصد دارند تصویری از خود، بهعنوان پسر خوب منطقه ارائه کنند. بازیگران دیگر منطقه نیز از این اقدامات استقبال کرده و از هزینههای ایران برای امنیتسازی استقبال میکنند.
این مساله با تنهایی استراتژیک هیچ ارتباطی ندارد و کاملا ساختگی است. اتفاقا محیط امروز خاورمیانه بستری بهمراتب مناسبتر نسبت به گذشته است. کشورهای همسایه ایران در هیچ زمانی به پیشرفتگی امروز و مرتبط با دنیا و خواهان همکاری نبودند. بنابراین نظرات مبتنی بر تنهایی استراتژیک بهطور کلی مردود هستند. مشکل اصلی ایران، بخشی از نظام بینالملل نیست، ایران نظم بینالمللی را نپذیرفته و نظام بینالملل نیز با او به عنوان یک بازیگر غیرمتعارف برخورد میکند.
ورود به معادلات چندمتغیره برای این موضوع کارگشا نخواهد بود. ایران در زمان صفویه که میان عثمانی و پرتغال گرفتار شده بود، به دنبال وارد کردن نیروی سومی که همان انگلیس باشد، رفت. انگلیس که در گذشته به عنوان نیروی سوم وارد بازی شده بود، به همراه روسیه به دو نیرویی تبدیل شده بودند که برای رهایی از آن نیاز به ورود بازیگر سوم دیگری، احساس میشد، فتحعلی شاه به دنبال فرانسه رفت و پادشاهان پهلوی به دنبال آمریکا رفتند. این اقدام نه تنها امروز کاربردی ندارد بلکه در گذشته نیز همیشه موفق نبوده است.
امروز وضعیت قدرتها در نظام بینالملل متفاوت از گذشته است؛ امروز عربستان تاثیرگذاری بیشتری بر سرنوشت ایران نسبت به آمریکا و چین دارد؛ چرا که هر دو با عربستان ارتباط تنگاتنگ داشته و از او حرفشنوی دارند. در نظام بینالملل امروز نمیتوان صرفا به یک قدرت بسنده کرد و کسی که اصول این نظام بینالملل را نپذیرد، نمیتواند در دایره این بازی بماند و قدرتهای جهانی با او مقابله خواهند کرد.
* پژوهشگر مسائل منطقه