مسوولیت دولت و خانواده

اولین سوالی که درباره این پدیده باید پرسیده شود، این است که افت تحصیلی ناشی از کوتاهی و قصور چه فرد یا افراد یا چه نهاد و نهادهایی است؟ مسلما در این اتفاق، هم خانواده و هم دولت مقصر هستند و هرکدام بنا به نقشی که باید ایفا کنند، سهم مشخصی در این زمینه خواهند داشت.

تحقیقات نشان داده است که سطح علمی و تحصیلات والدین در احتمال موفقیت علمی فرزندان به صورت مستقیم تاثیرگذار است و در این میان تحصیلات و سطح علمی مادر نسبت به تحصیلات و سطح علمی پدر، بر فرزند تاثیرگذاری بیشتری دارد. طبق تحقیقات انجام‌شده در تهران که قریب به دو دهه قبل انجام شد، نمرات فرزندانی که والدین تحصیل‌کرده در سطح دانشگاهی دارند، به طور متوسط ۱.۵نمره بیشتر از سایر کودکان است و این تفاوت درباره فرزندانی که والدین معلم دارند تا ۲.۵نمره افزایش پیدا می‌کند. همچنین کودکانی که دوره‌هایی مانند مهدکودک یا پیش‌دبستانی را گذرانده‌اند، شانس موفقیت بیشتری نسبت به سایر کودکان دارند.

همچنین طبق تحقیقاتی که پیش‌تر ادوارد برن اشتاین انجام داده بود،‌ طبقه اجتماعی و توانایی مالی خانواده‌ها ارتباط مستقیمی با موفقیت فرزندان در تحصیلات دارد. همچنین طبق این تحقیقات مشخص شد که سرپرست نقش بسیار مهمی در رشد و تحصیلات فرزندان ایفا می‌کند.

بنابراین کودکانی که بدسرپرست هستند یا در شرایط نامناسب اقتصادی قرار دارند، در مقایسه با کودکانی که در شرایط مناسب اقتصادی قرار داشته و تحت سرپرستی سالم و درستی قرار دارند، شانس کمتری برای موفقیت تحصیلی دارند. بنابراین نوع خانواده در سرنوشت کودکان بسیار تعیین‌کننده است. البته نه فقط خانواده، بلکه محل زندگی نیز در نوع یادگیری و تحصیل کودک تاثیرگذار است.

از طرف دیگر دولت موظف است طبق وظایف قانونی که برعهده دارد، امکانات، نیروهای متخصص و تاسیسات مورد نیاز برای آموزش را در اختیار مردم قرار بدهد. مدارس باید به تاسیسات، زیرساخت‌ها و امکانات مورد نیاز آموزشی مجهز باشند. مراکز آموزشی باید از نیروهای متخصص و فارغ‌التحصیل‌شده «تربیت معلم» استفاده کنند که دقیقا برای انتقال مفاهیم و آموزش دانش‌آموزان، پرورش یافته‌اند.

اهمیت به‌کارگیری این نیروهای متخصص در مقاطع ابتدایی به مراتب زیاد است و نمی‌توان آن را کتمان کرد. این در حالی است که بسیاری از مراکز آموزشی در کشور به جای این نیروهای متخصص از فارغ‌التحصیلان رشته‌های دیگر استفاده می‌کنند تا امروز هرکسی که مدرک تحصیلی گرفت، معلمی را به‌عنوان یک فرصت شغلی ببیند و این در حالی است که چنین رویکردی مشکلات زیادی را به همراه دارد.

یکی از انتقادات جدی که به دولت می‌توان وارد کرد، عدم توزیع عادلانه امکانات آموزشی در کشور است. امروز ما شاهد یک تمرکزگرایی شدید در توزیع امکانات آموزشی هستیم. امکاناتی که در تهران و مراکز استان‌ها و شهرستان‌ها وجود دارد، کاملا متفاوت با امکانات آموزشی در شهرها و روستاهای دورافتاده است. هنوز در بخش‌هایی از کشور، دانش‌آموزان در کپر و چادر یا اتاق‌ها و ساختمان‌های کاملا فرسوده و غیراستاندارد مشغول تحصیل هستند.

دانش‌آموزان و معلمان در این مناطق باید مسیرهای سختی را پشت‌سر گذاشته و شرایط دشواری را در نبود تاسیسات و امکانات و تجهیزات مناسب تحمل کنند. قطعا چنین شرایطی در کیفیت یادگیری و آموزش دانش‌آموزان موثر خواهد بود. اینکه امروز نظام آموزشی با کمبود جدی نیروهای متخصص مواجه است و بعضا اخبار تلخی مبنی بر فرار از مدرسه یا خودکشی دانش‌آموزان به گوش می‌رسد، ناشی از همین قصور و کوتاهی‌هاست که دولت باید در اسرع وقت به آن رسیدگی کند.

علاوه بر این، دولت باید یک راهکار برای بهبود وضعیت معیشت خانواده‌ها در پیش بگیرد. وضعیت بد اقتصادی خانواده که اتفاقا نقش مستقیمی در کیفیت علمی دانش‌آموزان دارد، یکی از موضوعاتی است که تا حدودی نشات‌گرفته از نوع سیاستگذاری‌هاست و دولت در این موضوع نقش مشخصی دارد؛ چراکه اگر وضعیت خانواده ارتقا پیدا نکند و توأمان سطح کیفی آموزش در کشور اصلاح نشود، ما در آینده نیروی متخصص و ماهر نخواهیم داشت و آن زمان است که جامعه با مشکلات بزرگ و عدیده‌ای مواجه شده و نیروهای ناکارآمد، جایگزین نیروهای ماهر و مستعد می‌شوند. 

هگل، فیلسوف برجسته آلمانی، اعتقاد بر آن داشت که «هیچ سازمان و مقرراتی در زمینه رشد و توسعه اقتصادی، اجتماعی، سیاسی و فرهنگی بدون اینکه مردانی که آن را اداره می‌کنند بدانند که چه کاری انجام می‌دهند به نتیجه نخواهد رسید». اگر کشورها درآمد بالایی داشته باشند و بتوانند پیشرفته‌ترین تکنولوژی را وارد کنند ولی نتوانند نیروهای متخصص تربیت کنند، به رشد و توسعه نرسیدند.

نیروی انسانی یک نیروی راهبردی و استراتژیک است که اگر تحت تربیت و پرورش قرار نگیرد، جامعه دچار دردسر خواهد شد. جامعه بدون نیروی انسانی متخصص و صرفا با نیروی انسانی ساده موفق به رشد و توسعه نخواهد شد. آلفرد مارشال، اقتصاددان برجسته قرن نوزدهم، اعتقاد داشت که «اگر آموزش‌و‌پرورش شهری در طول ۱۰۰ سال بتواند فقط یک نخبه را پرورش بدهد، به سبب پرورش آن نخبه تمام هزینه‌های ۱۰۰ سال آن شهر را جبران کرده است».

تمامی این موارد حکایت از نقش نیروهای متخصص در رشد و توسعه جوامع و کشورها دارد. به ویژه آنکه، مفهوم «توسعه» برخلاف رشد، یک مساله هم کیفی و هم کمی است؛ آنچنان که یک فرد به مرور در حال رشد است ولی بلوغ آن فرد صرفا بر اساس مولفه‌های خاصی رقم خواهد خورد.

دولت باید در تربیت و پرورش و سپس حفظ و حمایت نیروهای متخصص و نخبه تلاش کند. مهاجرت نخبگان از کشور، یک پدیده تلخ برای هر جامعه و کشوری محسوب می‌شود؛ چراکه آن نیروی متخصص و نخبه در تمامی مراحل زندگی هزینه‌هایی را به کشور تحمیل کرده است و مهاجرت آن به معنای بهره‌برداری رایگان و راحت کشور دیگر از این استعداد و مهارت است که می‌توانست در ایران ارائه شود.

* جامعه‌شناس