رونق ادبی در دوره رکود

 شعر و رمان (چه کلاسیک و چه پست‌مدرن) در شبکه‌های اجتماعی دست‌به‌دست می‌شود، ناشران مستقل هنوز می‌نویسند و می‌فروشند، حتی اگر امکان فروش هم نداشته باشند، برای آرامش خود، رایگان کارشان را منتشر می‌کنند. گویی که ذهن‌ها - برخلاف بازارها - هنوز خاموش نشده‌اند.

چگونه ممکن است در رکود مادی، شکوفایی معنوی رخ دهد؟ راز این تناقض در «ماهیت تولید ادبی» نهفته است. ادبیات برخلاف صنعت، به سرمایه فیزیکی و زیرساخت وابسته نیست. ابزار تولید آن نه ماشین و سرمایه، که زبان و اندیشه و زمان است. نویسنده به‌جای استفاده از منابع خام و اولیه برای روشن‌کردن خط تولید، از «واژه» استفاده می‌کند و از دل کمبودها، معنا می‌سازد. درست در نقطه‌ای که اقتصاد از حرکت می‌ایستد، ذهن انسانی همچنان قادر به آفرینش است.

ازمنظر اقتصاد سیاسی، بحران حتی می‌تواند محرک خلاقیت شود. رکود شغلی و ناکارآمدی ساختارها «هزینه فرصت» را برای نخبگان فکری کاهش می‌دهد؛ یعنی زمان آزاد می‌شود، هرچند اجباری. هنگامی که اقتصاد فرصت‌های مادی را می‌بلعد، فرصتی تازه برای تأمل و بازاندیشی پدید می‌آید. بسیاری از آثار بزرگ در تاریخ، محصول همین زمان‌های اضطراری بوده‌اند؛ چه ایامی که انسان‌ها از وحشی‌گری به جان هم افتاده بودند و چه از فرط فقر و گرسنگی درحال از‌بین‌رفتن بودند؛ همان دوره‌هایی که شاعر و نویسنده، به اجبارِ بیکاری یا انزوا، به جهان درون روی آورده است.

از سوی دیگر، بی‌راه نیست بگوییم این تصور که مردم تنها در رفاه به مطالعه روی می‌آورند، دیگر اعتبار ندارد. تجربه سال‌های اخیر نشان داده است که در بحران، ادبیات از «کالای لوکس» به «نیاز پایه‌ای» تبدیل می‌شود. جامعه گرفتار تورم و ناامنی، به پناهگاهی برای معنا نیاز دارد. شعر و نثر در چنین شرایطی نقش نان روح را می‌یابند؛ ضرورتی برای بقا، نه تجملی فرهنگی. ادبیات همان چیزی است که انسان در غیاب رفاه، برای زنده‌ماندنِ معنوی به آن چنگ می‌زند. این گرایش البته صرفا اقتصادی نیست. در ایران، ادبیات بخشی از سرشت فرهنگی ماست. شعر، زبان اندیشیدن و احساس‌کردن ایرانیان است. از روزگار فردوسی تا امروز، ایرانی‌بودن با سخن‌گفتن در وزن و معنا تعریف شده است. در جامعه‌ای که هویت خود را با شعر و روایت می‌شناسد، پناه‌بردن به ادبیات در بحران، واکنشی بس منطقی و طبیعی است؛ و غیرمنتظره.

نگاهی تاریخی نشان می‌دهد که در هر دوره انسداد سیاسی یا اجتماعی، ادبیات - که دیالوگ مستقیم آن، غیرمستقیم می‌شود - جانشین گفت‌وگوی عمومی شده است. وقتی «سیاست» مجال سخن نمی‌دهد و برای منتقد هزینه‌زا می‌شود، «متن» زبانِ مردم می‌شود. دیوان‌ها و مثنوی‌ها در دوره‌هایی نوشته شدند که خاموشی تنها راه بقا بود. بنابراین، «ادبیات» مأمن دیرینه ایرانیان در زمان تنگنا بوده و است؛ جایی که می‌توان نقد کرد، بی‌آنکه فریاد زد.

امروز نیز همین سازوکار ادامه دارد. در لحظه‌ای که مادیات به بن‌بست رسیده، کلمات به گردش درمی‌آیند. در نبود رفاه، ادبیات امکانِ همدلی و آرامش فراهم می‌کند. شعرهایی که در فضای مجازی منتشر می‌شوند یا داستان‌هایی که در تیراژ اندک اما پرخواننده‌اند، نشان می‌دهند جامعه برای حفظ تعادل روانی، به «اقتصاد معنا» پناه برده است. در اینجا یاد سخن مارکس می‌افتیم که گفته بود: «مذهب افیون توده‌هاست.» در آن زمان، تعبیر او نه نکوهش دین و کلیسا، بلکه اشاره به کارکرد تسکین‌بخش آن در برابر دردِ روزگارِ سخت سرمایه‌داری برای پرولتاریا بود که در میان طرفداران و مخالفانش در جامعه ایرانی، به‌کلی، تفسیری وارونه از آن ارائه شد.

امروز در جامعه‌ای که فشار اقتصادی پیوسته است، ادبیات همان نقش آرام‌بخش را بر عهده دارد؛ نوعی مورفین فرهنگی که درد را بی‌اثر نمی‌کند، اما آن را قابل‌تحمل می‌سازد. با‌این‌حال، ادبیات تنها مسکن نیست. کارکرد آن دوگانه است: تسکین می‌دهد و هم‌زمان سخن می‌گوید. شعر و رمان، هم مرهم‌اند و هم رسانه. مردم در قالب ادبیات، هم رنج خود را بیان می‌کنند و هم معنایی برای ادامه می‌یابند. از دلِ این تضاد، جامعه‌ای می‌زید که میان فریاد و سکوت، راهی از واژه می‌سازد. از این منظر، آثار ادبی امروز نه فقط تجربه زیسته شخصی، بلکه «آرشیو اجتماعی» یک دوره‌اند. فردا، وقتی آمارها و شاخص‌های اقتصادی از یاد بروند، شعرها و داستان‌های این سال‌ها باقی خواهند ماند تا نشان دهند جامعه چگونه زیست و چگونه تاب آورد. ادبیات، حافظه عاطفی یک ملت است؛ دفترچه ثبت رنج و امید.

درنتیجه، رونق ادبیات در روزگار بحران را نباید نشانه گریز از واقعیت دانست. این شکوفایی، نشانه تاب‌آوری فرهنگی و قدرت نرم است. ملت‌هایی که در سخت‌ترین شرایط هنوز می‌نویسند و می‌خوانند، در واقع، در برابر فروپاشی مقاومت می‌کنند. اقتصاد ممکن است به رکود رود، اما «معنا» همچنان در جریان است؛ همان نیرویی که روح جمعی را زنده نگه می‌دارد و یادآور می‌شود: «تا وقتی واژه زنده است، امید نیز زنده است.»

* پژوهشگر اقتصاد سیاسی بین‌الملل