موج خاموش دیپلماسی آسیایی
ژاپن با پیشینه میانجیگریِ کمسروصدا و نقش سنتی در کاهش تنشها و کرهجنوبی با نگرانیهای اقتصادی، هر دو بهدلایل متفاوت اما همسو، به این نتیجه رسیدهاند که بدون برقراری یک مسیر قابل اتکا به سمت گفتوگو، ریسکهای منطقهای برای آنها غیرقابل مدیریت خواهد شد. از این منظر، این تحرکات را میتوان مقدمهای بر شکلگیری یک «همگرایی آسیایی» دانست که هرچند سازمانیافته نیست، اما خطوط کلی یک پویش واقعی در جهت ثباتسازی را نشان میدهد.
همچنین اولویت ژاپن و کرهجنوبی در این رایزنیها، فراتر از موضوع صرفِ احیای برجام است و بیشتر با مدیریت چندلایه بحرانهای امنیتی در غرب آسیا گره خوردهاست. این کشورها بهخوبی درک کردهاند که تنشهای دریای سرخ، جنگ غزه، تحولات لبنان و ناپایداری بازار انرژی، همه با پرونده هستهای ایران بهصورت مستقیم و غیرمستقیم پیوند دارند. از نگاه آنها، بازگشت به دیپلماسی هستهای نه فقط یک هدف سیاسی، بلکه ابزار کلیدی برای مهار تنشهای منطقهای و ایجاد یک سقف کنترلی برای بحرانهاست. بنابراین، آنچه برای دیپلماتهای آسیایی اهمیت دارد، ایجاد بستری برای گفتوگو و بازگرداندن پیشبینیپذیری به تعاملات منطقهای است؛ احیای برجام تنها یکی از مسیرهای رسیدن به این هدف بزرگتر محسوب میشود.
ضمن آنکه تفاوت اولویتها میان گفتوگو با ژاپن و کرهجنوبی، ریشه در ساختار نقش و جایگاه هر کشور در تعامل با ایران دارد. ژاپن از گذشته تاکنون، به عنوان یک بازیگر دارای اعتبار سیاسی، تجربه میانجیگری و ارتباط نزدیک با واشنگتن، بیشتر به مسائل کلان راهبردی و سیاسی ورود میکند. این ظرفیت، ژاپن را به بازیگری تبدیل کرده که میتواند از «معماری امنیتی» و «چشمانداز سیاسی» صحبت کند. در مقابل، کرهجنوبی به دلیل حجم قابلتوجه روابط اقتصادی پیشین و حضور گسترده شرکتهای کرهای در بازار ایران پیش از تحریمها، ذینفع اصلی در حوزه اقتصادی است. به همین دلیل طبیعی است که تمرکز آن بر رفع موانع مالی، تجارت و مدیریت پیامدهای تحریمها باشد. در واقع هر کشور دقیقا در حوزهای ورود میکند که هم توان اثرگذاری دارد و هم منافع مستقیمش ایجاب میکند.
در ادامه موانع گسترش همکاری اقتصادی ایران و کرهجنوبی را باید در چند سطح تحلیل کرد.
سطح نخست، تحریمهای ثانویه آمریکاست که بانکها و شرکتهای کرهای را عملا از هرگونه تعامل رسمی با ایران بازمیدارد. این محدودیت نه نتیجه بیمیلی سئول، بلکه حاصل یک ساختار حقوقی و مالی پیچیده است که کرهجنوبی نمیتواند آن را نادیده بگیرد.
سطح دوم، نبود یک چارچوب پایدار سیاسی در روابط ایران و آمریکاست که ریسک همکاری با ایران را برای شرکتهای کرهای بالا نگه میدارد.
سطح سوم، پیامدهای ناشی از بلوکهماندن داراییهای ایران است که فضای روانی روابط اقتصادی را تحت تاثیر قرار داده است.
با این حال، نکته مثبت این است که کرهجنوبی برخلاف برخی قدرتهای غربی، همچنان اراده سیاسی برای تعامل را حفظ کرده و به دنبال سازوکارهایی برای مدیریت بحران و بازسازی تدریجی اعتماد اقتصادی است. در نهایت پیام عراقچی مبنی بر اینکه «آمریکاست که باید با جلب اعتماد ایران به دیپلماسی بازگردد» در کنار استقبال از نقش سازنده ژاپن، یک سیگنال حسابشده و چندلایه به جامعه بینالمللی ارسال میکند.
از یک سو ایران با صراحت نشان میدهد که مسیر توافق از بازتعریف رفتار آمریکا عبور میکند و بدون اصلاح رویکرد واشنگتن نمیتوان انتظار پیشرفت داشت. این پیام، مسوولیت وضعیت موجود را بهروشنی به طرف مقابل منتقل میکند. از سوی دیگر، با استقبال از نقش ژاپن، تهران نشان میدهد که همچنان به دیپلماسی متعهد است و از میانجیگری بیطرفانه استقبال میکند. این رویکرد دوگانه نه تناقض، بلکه بخشی از یک استراتژی دقیق برای نمایش آمادگی برای گفتوگو در عین حفظ موضع اصولی است. به بیان دیگر، ایران میخواهد بگوید که درهای دیپلماسی را نمیبندد، اما قواعد بازی را نیز بهدرستی میشناسد و تنها در چارچوبی وارد مذاکره میشود که منافعش تامین شود.
* کارشناس مسائل بینالملل