دولت، مردم و بخش خصوصی

تاریخ نشان میدهد این لحظهها میتواند سرنوشتساز باشد. آلمانِ پس از جنگ جهانی دوم، در ویرانهها غرق بود، اما دولت با شفافیت و برنامهریزی دقیق، نهتنها ساختمانها، که اعتماد عمومی را نیز بازسازی کرد. مردم احساس کردند دولت پشت آنهاست و همین اعتماد، موتور محرکی شد برای مشارکت گسترده در بازسازی. در مقابل، عراقِ پس از ۲۰۰۳ با بودجههای کلان بازسازی روبهرو بود، اما فساد و ضعف نهادی کاری کرد که حتی پروژههای بزرگ عمرانی هم نتوانند زخمی به نام بیاعتمادی را درمان کنند. نتیجه این شد که مردم به جای امید به آینده، بیشتر به فکر مهاجرت یا انزوا افتادند. شاید بتوان گفت بازسازی پس از جنگ بیش از آنکه یک پروژه فنی باشد، یک آزمون اخلاقی و اجتماعی برای دولتهاست؛ جایی که مردم به دنبال پاسخ یک پرسش سادهاند: آیا دولت هنوز در کنار ماست؟
حکمرانی شفاف،اقتصاد و سیاست پایدار
در بازسازی پس از جنگ، شفافیت حکمرانی کلید بازگرداندن اعتماد عمومی است. دولتها با ارائه اطلاعات دقیق درباره بودجه، پروژهها و اولویتهای بازسازی میتوانند اطمینان جامعه و سرمایهگذاران را جلب کنند و از فساد جلوگیری نمایند. اقتصاد پایدار در چنین شرایطی تنها با برنامهریزی دقیق و سیاستهای هدفمند حاصل میشود؛ برنامههایی که هم به احیای زیرساختها توجه دارند و هم فرصتهای شغلی پایدار ایجاد میکنند. تجربه تاریخی نشان میدهد کشورهایی که قوانین روشن، نظارت مستمر و سیاستهای بلندمدت دارند، میتوانند بازسازی موفق و توسعه پایدار را همزمان محقق کنند. به عنوان نمونه، برنامه مارشال در اروپا نهتنها به بازسازی فیزیکی پس از جنگ کمک کرد، بلکه با تمرکز بر رشد اقتصادی و شفافیت در تخصیص منابع، پایهای محکم برای توسعه بلندمدت ایجاد نمود. بنابراین، حکمرانی شفاف همراه با اقتصاد و سیاست پایدار، زمینهساز بازسازی موثر و پایدار جوامع پس از بحران است.
سرمایه انسانی،فرهنگسازی و احیای اعتماد ملی
روند پایش و احیا تنها به ترمیم ساختمانها محدود نمیشود؛ بازگرداندن سرمایه انسانی و اعتماد عمومی، اصلیترین ستون توسعه پایدار است. فرار نخبگان، کاهش مشارکت اجتماعی و تضعیف حس تعلق ملی، چالشهایی هستند که بدون توجه به آنها، هر پروژه فنی بینتیجه خواهد بود. از منظر جامعهشناسی، وقتی مردم احساس کنند دولت و نهادهای مدنی در کنار آنها هستند و تصمیمها شفاف و عادلانه گرفته میشوند، اعتماد بازسازی میشود و روح ملیگرایی تقویت میگردد. تجربه ایران در بازسازی پس از جنگ تحمیلی نشان میدهد مشارکت فعال بنیادهای مردمنهاد و انجمنهای محلی، نه تنها ظرفیتهای انسانی را حفظ میکند بلکه نگرشهای غلط و دیدگاههای منفی نسبت به سرمایه ملی را اصلاح میکند.
از دیدگاه اقتصاد کلان و توسعه پایدار، سرمایهگذاری در آموزش و توانمندسازی جوانان، ایجاد فرصتهای شغلی واقعی و تشویق به مشارکت در پروژههای محلی، علاوه بر ایجاد بهرهوری اقتصادی، حس مسوولیت جمعی و همبستگی ملی را نیز تقویت میکند. در کنار آن، فرهنگسازی نوین درخصوص ارزشهای ملی و اهمیت منابع کشور، میتواند پایهای محکم برای بازسازی پایدار ایجاد کند، جایی که اعتماد، مشارکت و روح ملیگرایی همزمان با بازسازی فیزیکی و اقتصادی بازمیگردد.
نقش پساجنگ بخش خصوصی و سازمانهای مردمنهاد
تجارب جهانی و مطالعات موردی نشان میدهد که بازسازی پایدار پس از جنگ، تنها با دخالت دولت قابل تحقق نیست؛ نقش بخش خصوصی و سازمانهای مردمنهاد به عنوان واسطههای اعتماد اجتماعی و موتور محرک اقتصاد محلی، حیاتی است. مقاله فوربس i«How Business Can Play A Role In Making Peace» (۲۰۲۴) بهوضوح تاکید میکند که مشارکت همزمان دولت، شرکتها و نهادهای مردممحور میتواند با ایجاد فرصتهای شغلی، تقویت زیرساختها، ارتقای مهارتهای محلی و فعالسازی سرمایه اجتماعی، بازسازی اقتصادی و فرهنگی را تسریع کند.
از منظر جامعهشناسی، این همکاری میانسازمانی علاوه بر اثرات اقتصادی، ظرفیتهای اجتماعی و سرمایه اعتماد را نیز بازسازی میکند. در شرایط پساجنگ ایران و کشورهای مشابه، اعتماد عمومی و حس تعلق به جامعه اهمیت زیادی دارد. بدونتوجه به این سرمایه اجتماعی، هرگونه توسعه کارآمد، نیاز به درمان واقعی و اثربخش دارد و ناکامل خواهد بود. طراحی پروژههای مشترک با شفافیت کامل، نظارت مستمر و مشارکت واقعی همه ذینفعان، از فساد و ناکارآمدی جلوگیری کرده و منابع را به شکل عادلانه توزیع میکند.
آموزش، توانمندسازی جوامع محلی و فرهنگسازی نوین، نه تنها مهارتهای نیروی انسانی را ارتقا میدهد، بلکه نگرش مثبت نسبت به سرمایههای ملی را بازمیگرداند و روح همبستگی و مسوولیت جمعی را تقویت میکند. به این ترتیب، بازسازی پس از جنگ میتواند همزمان اهداف اقتصادی، اجتماعی و زیستمحیطی را محقق کرده و پایهای مستحکم برای صلح پایدار و توسعه ملی فراهم آورد.
* پژوهشگر توسعه پایدار