چرا حماس با طرح صلح ترامپ موافقت کرد؟

پیش از ترامپ، سران کشورهای اسلامی و تحت‌تاثیر طرح تونی بلر نخست‌وزیر سابق انگلیس از ایده ۲۰ ماده‌ای صلح برای برقراری آتش‌بس در غزه خبر داده و با تعیین ضرب الاجل رسمی خواستار توقف جنگ در سواحل مدیترانه شده بودند. براساس اطلاعات منتشر شده توسط رسانه‌ها، در این طرح به موضوعاتی کلیدی همچون تبادل اسرا، عقب‌نشینی ارتش اسرائیل از باریکه غزه، شکل‌گیری حاکمیت بین‌المللی و سپس انتقال آن به فلسطینی‌ها، خلع سلاح (تدریجی) حماس، ارسال کمک‌های بشردوستانه و بازسازی این منطقه جنگ زده توجه شده است. پس از اعلام رسمی این خبر گمانه‌زنی‌ها در خصوص آینده جنگ و میزان پایبندی هر کدام از طرفین منازعه به محل بحث است. همین مساله سبب شده است تا ناظران بیرونی هر کدام با قرائتی متفاوت دست به قلم شده و این رخداد مهم در منطقه خاورمیانه را مورد تحلیل و بررسی قرار دهند. در این متن نیز سعی خواهد تا با بررسی نقاط عطف و نکات مهم در مسیر برقراری آتش‌بس در غزه، به این سوال مهم پاسخ دهد که چرا رهبران شاخه سیاسی حماس با آخرین پیشنهاد صلح ترامپ موافقت کردند؟

 از بیانیه نیویورک تا مذاکرات شرم الشیخ

یکی از برجسته‌ترین دستاوردهای هشتادمین مجمع عمومی سازمان ملل به رسمیت شناختن گسترده کشور فلسطین به عنوان یک دولت مستقل بود. این رویداد که با تصویب «بیانیه نیویورک» در روز ۱۲ سپتامبر ۲۰۲۵ آغاز شد، نمادی از تعهد جهانی به راه‌حل دو دولت است. کشورهایی مانند فرانسه، بلژیک، لوکزامبورگ، مالت، کانادا، انگلیس و استرالیا در این اجلاس به طور رسمی فلسطین را به رسمیت شناختند و این اقدام را گامی عملی برای پایان دادن به اشغالگری اسرائیل دانستند. این تصمیم که با تشویق گسترده در تالار مجمع همراه بود، نه تنها حقوق تاریخی فلسطینیان را تایید می‌کند، بلکه پاسخی قاطع به سیاست‌های تجاوزکارانه نتانیاهو است. تنها چند روز پس از این دو رخداد رهبران کشورهای اسلامی با ترامپ دیدار و در خصوص آتش‌بس و آینده کشور فلسطین به گفت‌وگو و تبادل نظر پرداختند. این دیدار به مثابه سکوی پرتابی فرصت نهایی‌سازی ایده توقف جنگ را در آخرین دیدار رهبران آمریکا و اسرائیل از یک سو و از سوی دیگر ارائه طرح ۲۰ ماده‌ای ترامپ فراهم کرد.

رئیس‌جمهور آمریکا که سودای جایزه «صلح نوبل» را در سر داشت، اوایل اکتبر ۲۰۲۵ اقدام به انتشار رسمی طرح صلح خود در خصوص جنگ غزه کرد و برای پذیرش آن از سوی حماس ضرب الاجل ۷۲ ساعته اعلام کرد. نکته کلیدی آن است که رهبران سیاسی این جنبش مانند خلیل الحیه به سرعت با طرح ترامپ موافقت کرده و برای آغاز دور جدید مذاکرات برای اجرایی کردن آن اعلام آمادگی کردند. این ابتکار عمل فلسطینی‌ها سبب وارد شدن شوک بزرگ به اردوگاه راست‌گرایان سکولار و حریدی‌ها در سرزمین‌های اشغالی شد. برخی منابع عبری اعلام کردند که شخص نتانیاهو انتظار پذیرش این طرح صلح را از سوی طرف فلسطینی نداشته و این امر موجب تعجب او شده است.

سایر متحدان دست‌راستی «بی بی» مانند ایتامار بن گویر رهبر حزب «قدرت یهودی» نیز تهدید کردند که اگر بعد از آزادی اسرا، پروژه نابودی حماس دنبال شود از دولت خارج خواهند شد. اندکی پس از اعلام رسمی موافقت حماس با طرح ترامپ، آمریکا نیز از این موضوع استقبال کرد و مذاکرات فنی بر سر اجرای آتش‌بس در منطقه توریستی شرم‌الشیخ مصر آغاز شد. در این بزنگاه رهبران فلسطینی تحت حفاظت شدید نیروهای امنیتی وارد مصر شدند تا در حضور نمایندگان آمریکا، قطر، مصر و ترکیه مذاکرات غیرمستقیم با اسرائیل را آغاز کنند.

صلح‌سازان شرم الشیخ در سودای موازنه

در نمایش «جنگ غزه» تنها این بازیگران اصلی نبودند که به نقش‌آفرینی پرداختند بلکه سیاه لشگر این نمایش یعنی «بازیگران میانجی» نیز به نقش‌آفرینی جدی پرداختند. به عنوان مثال دوحه و قاهره طی این دو سال تبدیل به مقر مذاکرات سیاسی- امنیتی برای مدیریت تنش و تلاش برای پایان جنگ، حتی به صورت موقت شدند. در یکی از آخرین پرده‌های این نمایش ارتش اسرائیل با همکاری «شین بت» در حمله‌ای هوایی پایتخت امیرنشین قطر را هدف قرار داد تا بتواند رهبران سیاسی حماس را ترور و جلوی توقف جنگ را بگیرد. نکته جالب توجه در این عملیات شکست خورده آن است که موساد با طرح‌ریزی و اجرای آن به دلیل پیامدهای احتمالی اقدام علیه قطر مخالف بود. هنگامی که ترامپ با امضای فرمان اجرایی نسبت به امنیت قطر متعهد شد برخی تحلیلگران با دید موساد همراه شده و حق را به داوید بارنع دادند. درک تهدید «هژمون طلبی» اسرائیل در منطقه خاورمیانه سبب شد تا بازیگران میانجی از فرصت‌هایی همچون نشست مشورتی دوحه یا مجمع عمومی سازمان ملل استفاده کرده و مانع عملیاتی شدن ایده «اسرائیل بزرگ» شوند. چنین تلاشی در هم‌تنیدگی و اتصال منافع کشورهای مختلف را در قبال جنگ غزه نشان می‌دهد.

با وجود تلاش‌های قطر و مصر برای متوقف کردن ماشین جنگی اسرائیل اما شاید مهم‌ترین بازیگر میانجی برای تغییر وضعیت میدانی- سیاسی در جنگ غزه را بتوان ترکیه و شخص ابراهیم کالین رئیس سرویس میت دانست. با مقایسه طرح‌های پیشنهادی اردوغان و ترامپ به راحتی می‌توان ردپای آنکارا را در ایده ۲۰ ماده‌ای ترامپ دید. در عین حال کشورهای یاد شده تنها بازیگران صحنه صلح نبودند. ترامپ پس از اعلام توافق میان اسرائیل و حماس رسما اعلام کرد که در این روند با ایران نیز در تماس بوده و تهران در طرح صلح بزرگ‌تر خاورمیانه حضور خواهد داشت! استخدام چنین ادبیاتی از سوی رئیس‌جمهور آمریکا   نشان‌دهنده آن است که «کانال‌های دوم» دیپلماتیک همچنان میان ایران و آمریکا فعال است و این امکان وجود دارد که دو کشور به الگویی برای از سرگیری گفت‌وگوها و کنترل تنش دست یابند. چنین رویایی فعلا دور از دسترس به نظر می‌رسد اما اگر قرار باشد که «راند دومی» میان ایران و اسرائیل اتفاق نیفتد، تهران و واشنگتن چاره‌ای جز توافق در برخی مسائل مهم اتمی، موشکی و منطقه‌ای ندارند.

آیا آتش‌بس غزه، مقدمه تشدید جنگ در خاورمیانه است؟

اولین سیگنال‌ها از آغاز یا پایان تنش ژئوپلیتیک دارای تاثیر بین‌المللی را می‌توان در افزایش یا کاهش قیمت‌های جهانی نفت و طلا مشاهده کرد. پس از افزایش زمزمه‌ها در خصوص توقف جنگ در غزه و آغاز فرآیند اجرای آن از ظهر پنج‌شنبه نهم اکتبر ۲۰۲۵ ما شاهد کاهش قیمت نفت برنت و وست تگزاس بودیم. در تحلیل اعداد و ارقام فوق می‌توان گفت که پس از برقراری آتش‌بس در غزه احتمال آغاز دور دوم جنگ میان ایران و رژیم صهیونیستی کاهش یافته است.

با این حال چنین تحلیلی نباید سبب ایجاد خطا در دستگاه محاسباتی مقامات تصمیم‌گیر در تهران شود. با آنکه جناح اقتصادی در دولت ترامپ به شدت نسبت به شاخص‌های فوق حساس بوده و تاثیر آنها را در نظام تصمیم‌گیری خود در نظر می‌گیرند اما دولت اسرائیل و لابی یهودیان در نیویورک برای مقابله با تهدید ایران لزوما چنین نگاهی ندارند. به عبارت دیگر برخلاف سیگنال‌های امیدوار کننده بازارهای مهم اقتصادی در خصوص کاهش ریسک‌های ژئوپلیتیک در منطقه غرب آسیا اما آنچه قطعی به نظر می‌رسد اراده نتانیاهو برای کسب دستاورد راهبردی برای تغییر وضعیت نظرسنجی‌های معتبر در سرزمین‌های اشغالی و پیروزی در انتخابات ۲۰۲۶ است. این موضوع متغیر بسیار مهم‌تری برای تبیین آینده مناقشه میان ایران و اسرائیل است.

مناقشات جاری در منطقه خاورمیانه بیش از آنکه از یک قاعده عقلانی پیروی کند، دست‌مایه اراده سیاستمداران دست‌راستی شده است که بدون توجه «چندجانبه گرایی»، «بازارهای مالی»، «زنجیره‌های تامین ارزش» و «امنیت شاهراه‌های ارتباطی» خواسته‌های خود را دنبال می‌کنند. این موضوع چیزی فراتر از واکنش بازارهای اقتصادی نسبت به تنش‌های ژئوپلیتیک است. به عنوان مثال با آنکه بخشی بزرگی از اقدامات رژیم صهیونیستی در دو سال اخیر در جهت تغییر موازنه در منطقه خاورمیانه و تبدیل اسرائیل به عنوان هژمون نظامی- امنیتی در منطقه بوده است اما فرسایشی شدن نبرد در بسیاری از جبهه‌ها برای اهداف شخصی نخست‌وزیر اسرائیل بوده است.

وضعیت شکننده کابینه کنونی فلسطین اشغالی در برابر نیروهای اپوزیسیون سبب شده است تا آنها در هر انتخابات احتمالی بازنده بوده و قدرت را به افرادی همچون نفتالی بنت یا یائیر لاپید واگذار کنند. در نمونه‌ای دیگر خواسته شخص دونالد ترامپ برای دریافت جایزه صلح نوبل سبب شد تا وی میزان فشار بر متحدان منطقه‌ای خود را برای توقف جنگ در غزه افزایش دهد. بنابراین باید به این نکته توجه کرد که هر چند بازارهای مالی از کاهش احتمال درگیری مجدد میان ایران و اسرائیل خبر می‌دهند اما ممکن است منافع ژئوپلیتیک یا خواست رهبران غربی سبب آغاز دور جدید جنگ در منطقه غرب آسیا شود.

* پژوهشگر مسائل خاورمیانه