ضرورت تغییرات ساختاری
هوش مصنوعی نهتنها بهعنوان ابزاری کمکی، بلکه بهعنوان همراهی دائمی در زندگی بشر نقشآفرینی میکند؛ یاریرسانی که حل مسائل پیچیده را تسهیل میکند، سرعت جریان زندگی را افزایش میدهد و بهطور بنیادین کارآمدی را ارتقا میبخشد. این فناوری دیگر صرفا یک ابزار تحت کنترل انسان نیست، بلکه به بخشی جدانشدنی از زیست روزمره ما تبدیل شده است. از تلفنهای هوشمند و الگوریتمهای پیشرفته تحلیل داده گرفته تا خودروهای خودران و سامانههای هوشمند توصیهگر در خریدهای آنلاین، همه نشاندهنده نفوذ عمیق هوش مصنوعی در ساختار جهان امروز هستند. این فناوری نهتنها شیوههای زندگی فردی را متحول ساخته، بلکه بنیانهای اقتصادی، اجتماعی و حتی ساختارهای قدرت سیاسی را نیز دگرگون کرده است. در حوزه آموزش، معلمان دیجیتال و سامانههای یادگیری تطبیقی امکان شخصیسازی فرآیند یادگیری را فراهم کردهاند. در عرصه پزشکی، فناوریهای مبتنی بر هوش مصنوعی تشخیص بیماریها را دقیقتر، سریعتر و مقرونبهصرفهتر ساختهاند. در صنعت، خطوط تولید خودکار و سامانههای یادگیری ماشینی بهرهوری را به سطوح بیسابقهای رساندهاند و الگوهای تولید و توزیع را بازتعریف کردهاند.
در گذشته ما با نرمافزارها روبهرو بودیم؛ کدهایی جهتدهی شده که رابطه بین پدیدهها و علت و معلول برایشان مشخص شده بود و صرف اعمال خاص از پیش تعیین شده را تنها با درخواست کاربر انجام میداد، اما امروز با ظهور هوش مصنوعی، به ویژه شاخههایی مانند یادگیری ماشین و یادگیری عمیق، نرمافزارها دیگر محدود به مجموعهای از دستورات از پیش تعیین شده نیستند. آنها میآموزند، تطبیق میدهند، و حتی در برخی موارد، تصمیمگیری میکنند. این تغییر بنیادین، مرز میان ابزار و عامل را کمرنگ کرده و ماهیت فناوری را دگرگون ساخته است. نرمافزارهای امروزی به کمک دادههایی میشتابد که رابطه بین پدیدهها و علت و معلول برای آنها مشخص شده بود و صرف اعمال خاص از پیش تعیین شده را تنها با درخواست کاربر انجام میداد؛ اما امروز با ظهور هوش مصنوعی، به ویژه شاخههایی مانند یادگیری ماشین و یادگیری عمیق، نرمافزارها دیگر محدود به مجموعهای از دستورات از پیش تعیین شده نیستند. آنها میآموزند، تطبیق میدهند و حتی در برخی موارد، تصمیمگیری میکنند. این تغییر بنیادین، مرز میان ابزار و عامل را کمرنگ کرده و ماهیت فناوری را دگرگون ساخته است.
نرمافزارهای امروزی به کمک دادههای عظیم و الگوریتمهای پیشرفته، میتوانند الگوهایی را کشف کنند که حتی برای انسان قابل شناسایی نیستند. مثلا در سیستمهای تشخیص تصویر، دیگر نیازی نیست تک تک ویژگیهای یک شیء را برای رایانه تعریف کنیم. هوش مصنوعی با مشاهده میلیونها تصویر، خود درمییابد که چه چیزی یک چهره را از یک صخره متمایز میسازد. در گذشته، تعامل انسان با ماشین به دکمهها و فرمانهای ساده محدود بود، اما امروزه هوش مصنوعی زبان طبیعی را میفهمد، از طریق صدا و تصویر ارتباط برقرار میکند و حتی حالات چهره و احساسات ما را تحلیل میکند. این سطح از تعامل باعث شده رابطه انسان با فناوری از حالت ابزارمحور به نوعی همزیستی شناختی تغییر یابد به گونهای که ماشین نه تنها مجری دستورات، بلکه شریک فکری و تحلیلی انسان شده است و توانایی تصمیمگیری سیستمهای هوشمند، سوالهایی اساسی درباره مسوولیت، خطا و اخلاق را به همراه آورده است. اگر یک الگوریتم در بورس، اشتباهی مهلک مرتکب شود یا یک خودروی خودران در تصادفی مرگبار نقش داشته باشد، مسوولیت متوجه کیست؟ برنامهنویس، شرکت سازنده، یا خود الگوریتم؟ این پرسشها تنها فنی نیستند، بلکه ابعاد فلسفی، حقوقی و اجتماعی عمیقی دارند اما اتفاق مهمی که در دنیا افتاده آن است که جهان شاهد شیفتی پارادایمی در قدرت است.
پیش از این و زمانی، قدرت بر پایه ایدئولوژیک بود و در دست کلیسا، در عصر دیگر بر سیطره سرزمین بود و حال حاضر پارادایم قدرت، تکنولوژی و هوش مصنوعی است؛ در این پارادایم جدید، دیگر مرزهای جغرافیایی یا حتی ایدئولوژیهای سنتی تعیینکننده اصلی قدرت نیستند. اکنون، کشورها و شرکتهایی که در توسعه و بهرهبرداری از فناوریهای نوین، بهویژه هوش مصنوعی، دادههای بزرگ و زیرساختهای دیجیتال پیشرو هستند، نقشآفرینان اصلی صحنه جهانی به شمار میروند. در این عصر، اطلاعات و توانایی پردازش و تحلیل آنها به سرمایهای بیبدیل تبدیل شده است. قدرت نرم که پیشتر عمدتا بر فرهنگ و رسانه استوار بود، اکنون با الگوریتمها، پلتفرمهای دیجیتال و شبکههای اجتماعی پیوند خورده است. شرکتهای فناوری، همچون گوگل، آمازون، مایکروسافت و شرکتهای چینی مانند بایدو و علیبابا، به بازیگران ژئوپلیتیک بدل شدهاند و حتی گاه از دولتها نیز تاثیرگذارتر هستند.
در این شیفت پارادایمی، رقابتها دیگر صرفا بر سر منابع طبیعی یا تسلط نظامی نیست، بلکه بر سر دسترسی به دادهها، توسعه الگوریتمهای پیشرفته و تسلط بر زیرساختهای دیجیتال است. کشورهایی که نتوانند خود را با این تغییرات هماهنگ کنند، به حاشیه رانده خواهند شد و وابستگی آنها به قدرتهای فناورانه افزایش خواهد یافت. یکی از مثالهای این حوزه امارات متحده عربی است که زیرساختهای نهادی خود را تا جایی ارتقا داده که در سال ۲۰۱۷ وزارتخانهای مجزا و تخصصی تحت عنوان وزارتخانه هوش مصنوعی تاسیس کرد تا نخستین کشور جهان در این زمینه باشد که نه تنها قصد دارد استفاده از AI را در نهادهای دولتی و خدمات عمومی نهادینه کند، بلکه هدف آن تبدیل شدن به مرجع جهانی در اخلاق و چارچوبهای حکمرانی هوش مصنوعی نیز است. پروژههایی مانند «Smart Dubai» و «AI Everything» نیز نمایانگر تلاشهای امارات برای تبدیل خود به آزمایشگاه نوآوری دیجیتال جهانی هستند و تا سال ۲۰۲۴ حدود ۳۰۰میلیارد دلار در قالب برنامههای ملی و بینالمللی در حوزه هوش مصنوعی، دادههای کلان و زیرساختهای دیجیتال سرمایهگذاری کرده است.
یا سنگاپور با مساحت ۷۳۵ کیلومترمربع و جمعیتی ۶میلیونی، با GDP حدود ۵۴۷.۴میلیارد دلار تقریبا ۱.۴ برابر GDP ایران است، درحالی که جمعیتش حدود ۱۵ برابر کمتر است. اما با درک عمیق از اهمیت تکنولوژی، به یکی از موفقترین نمونههای همراستا شدن با پارادایم جدید قدرت تبدیل شده است. این کشور از اوایل دهه ۲۰۱۰، استراتژیهای ملی خود را بر پایه دیجیتالیسازی و توسعه هوش مصنوعی بازطراحی کرد.
در هوش مصنوعی سه قسم وجود دارد یکی دیتا، دوم طراحان و دانشمندان و نرمافزار نویسان، سوم زیرساختهای کامپیوتری. دیتا مهمترین موضوعی است که در هوش مصنوعی وجود دارد زیرا بدون وجود داده، حتی پیچیدهترین الگوریتمها و قویترین سختافزارهای محاسباتی نیز ناتوان و بلااستفادهاند. داده مانند «سوخت» برای موتور هوش مصنوعی عمل میکند. هرچقدر این سوخت پاکتر، متنوعتر، ساختارمندتر و دقیقتر باشد، خروجی هوش مصنوعی نیز هوشمندتر، قابلاتکاتر و کارآمدتر خواهد بود.
* دانشجوی روابط بینالملل دانشگاه شهید بهشتی