ترامپ و کنسرت قدرت‌ها

ترکیب «غریزه» و «مغازله» و «تصمیمات آنی» از ترامپ پدیده‌ای غیرقابل پیش‌بینی ساخته است. حال این پرسش مطرح است که آیا ترامپ به راستی بر مبنای غریزه رفتار می‌کند یا ادراکی از «کنسرت قدرت‌ها» در ذهن دارد و می‌کوشد پدیده‌ای قرن نوزدهمی را به‌روزرسانی کند و الگویی جدید از تعامل قدرت‌ها ارائه دهد؟ پیش از پاسخ به این مساله بگذارید، نقبی به گذشته بزنیم.

در سال ۱۸۱۵-۱۸۱۴ در بحبوحه انقلاب فرانسه و جنگ‌های ناپلئونی، قدرت‌های مهم اروپایی با هدف شکل دادن به نظمی پایدار و صلح‌آمیز در وین گردهم آمدند؛ نظمی که نظام توازن قوا را برقرار می‌کرد. نتیجه «کنسرت اروپا» بود متشکل از اتریش، پروس، روسیه و بریتانیا. در سال۱۸۱۸ فرانسه هم به آن جمع دعوت شد. به اعضای این کنسرت که از قدرت‌های مهم روزگار خود بودند، حق و مسوولیت انحصاری برای برخورد با نزاع‌های بی‌ثبات ساز در سیستم اروپایی داده شد. این کنسرت دو ویژگی داشت:

الف. گفت‌وگو و مدارا به جای خشونت: به این معنا که اگر مناقشات سرزمینی سر برآورد، به جای سوءاستفاده از آن برای گسترش قدرت، رهبران اروپایی با یکدیگر دیدار می‌کردند و راه حلی برای آن می‌یافتند. برای چهاردهه این کنسرت موفق شد «رقابت» قدرت‌های بزرگ را به «همکاری» میان آنها تبدیل کند.

ب. همکاری با دشمنان به مثابه نیروهای برابر: در سال1815 اتریش و پروس در توانمندی‌های خود با روسیه و بریتانیا قابل قیاس نبودند؛ اما با آنها به‌عنوان نیروهای برابر رفتار می‌شد.

با این حال، در پایان قرن، این سیستم فروپاشید و نشان داد که نمی‌توان جلوی درگیری بین اعضا را گرفت و پروس با شکست اتریش-فرانسه موضع خود را به‌عنوان رهبر آلمان متحد تثبیت کرد. بعدها ایده «کنسرت قدرت‌ها» به نگرش فرانکلین روزولت تبدیل شد؛ ایده‌ای که بر اساس آن آمریکا، شوروی، بریتانیا و چین به‌عنوان «چهار پلیس» امنیت جهان را در پساجنگ جهانی دوم تامین می‌کردند. گورباچف، رهبر شوروی سابق، در آن زمان یک جهان پساجنگ سرد را تصور می‌کرد که در آن شوروی به‌عنوان یک قدرت بزرگ به رسمیت شناخته می‌شود و با دشمنان سابق برای کمک به محیط امنیتی اروپا همکاری می‌کند. با کمرنگ شدن (اگر نگوییم «افول») قدرت آمریکا در آغاز قرن21، برخی مطرح کردند که ایالات متحده با برزیل، چین، هند و روسیه همکاری می‌کند تا به جای نزاع، به همکاری روی آورد. پس، در کنسرت قدرت‌ها «همکاری» و «دیدار چهره به چهره» حرف اول را می‌زد؛ در رویکرد کنسرتی، کشورها دشمن نبودند، بلکه شرکایی بالقوه بودند که می‌شد با آنها کنار آمد.

حال بازگردیم به ترامپ. دولت دوم ترامپ با قدرت‌هایی همچون چین و روسیه مواجه است؛ اولی برای تایوان دندان تیز می‌کند و دومی اوکراین را درنوردیده است. ترامپ «احتمالا» در پس ذهن خود الگویی از کنسرت قدرت‌ها را متصور می‌شود که در آن ایالات متحده حلّال مشکلات است. ترامپ در سخنان خود بارها شی و پوتین را «باهوش و سرسخت» نامیده که «عاشق کشورهایشان هستند». نزدیک شدن ترامپ به این دو رهبر اقتدارگرا نشان می‌دهد که اگرچه او بر حسب «غریزه معاملاتی» عمل می‌کند، اما ظاهر امر نشان می‌دهد رگه‌هایی از کنسرت قدرت‌ها هم در قاموس او دیده می‌شود. او چین و روسیه را نه «خصم» بلکه «شرکا»یی بالقوه می‌بیند که می‌توانند با واشنگتن در راستای دستیابی به منافع مشترک «همسو» شوند. در نظم کنسرتی، هر یک از این کشورها اگرچه به دنبال برتری هستند، اما می‌دانند که درگیری بین خودشان باید فروکش کند تا با دشمن مشترک - «نیروهای اخلالگر»- وارد تقابل شوند. در نگرش کنسرتی ترامپ، باید با روسیه و چین به‌عنوان نیروهای برابر و دارای «روحیه وحدت» تعامل شود تا بتوان اختلال‌ها در نظم جهانی را حل و فصل کرد.

همان‌طور که در کنسرت قدرت‌ها به قدرت‌های برتر «حق» و «مسوولیت ویژه» برای کاهش نزاع‌های بی‌ثبات کننده در نظام اروپایی داده می‌شد، در نظم کنسرتی ترامپ نیز احتمالا باید –به‌طور مثال- به روسیه «حق» و «مسوولیت ویژه» برای پایان دادن به جنگ اوکراین داده شود. نیروی ضعیف‌تر (در اینجا اوکراین) بیشتر ابزار بازی است. در نگاه کنسرتی، قدرت‌های کوچک اهمیتی ندارند و بیشتر «قربانی» هستند. «فیودور ووتولوفسکی»، محقق در هیات مشاوران وزارت خارجه روسیه و شورای امنیت این کشور، با تاکید بر غریزه معاملاتی ترامپ می‌گوید: «می‌توانیم مدلی بسازیم که به روسیه و آمریکا یا روسیه و ناتو اجازه می‌دهد بدون دخالت در حوزه نفوذ یکدیگر به همزیستی برسند». در همین راستا، در «کنسرت اروپا» به قدرت‌های بزرگ همتراز اجازه داده می‌شد که در حوزه‌های نفوذ به رسمیت شناخته‌شده مداخله کنند و دست به کار شوند. چنین است که ترامپ با الهام از آن کنسرت، به جای سرشاخ شدن با روسیه و چین، گاهی بدش نمی‌آید، دست آنها را در تایوان و اوکراین باز بگذارد. او می‌کوشد آنها را متقاعد به همکاری و مدیریت در نظم بین‌المللی مدنظر خود کند.

در نگاه ترامپ، هیچ قدرتی نباید به منافع آمریکا آسیب‌ بزند یا آن را به خطر اندازد. پس «همکاری» با قدرت‌ها ضروری است. در نگاه ترامپ، چین، روسیه و ایالات متحده اگرچه برای مزیت بیشتر در رقابت هستند، اما می‌دانند که در یک سیستم مشترک عمل می‌کنند و مسوول آن هستند. پس «روحیه وحدت» در نگاه ترامپ یعنی وحدت با چین و روسیه برای حفظ سیستم و دستیابی به اهداف مشترک در راستای جلوگیری از اختلال در نظم کنسرتی مدنظر ترامپ.

نتیجه‌گیری

حقیقت این است که «غریزه» و «حس و حال آنی» ترامپ بر هم زننده کنسرت قدرت‌های مدنظر اوست. به تعبیر «استیسی گودارد»، استاد علوم سیاسی در ولسلی کالج، در قاموس ترامپ، حمله روسیه به اوکراین فقط حمله به اوکراین نیست، بلکه حمله به نظم تحت رهبری آمریکاست. تجمیع قوای نظامی چین در دریای چین جنوبی هم فقط دفاع از منافع پکن نیست، بلکه تلاش برای گسترش نفوذ این کشور در هند و پاسیفیک به هزینه آمریکاست. به باور گودارد، برخلاف «کنسرت قدرت‌ها»، غیرقابل پیش‌بینی بودن ترامپ محاسبه رفتار او را به‌عنوان رهبر «ابرترین قدرت» (به تعبیر «اوبر ودرین»، وزیر خارجه سوسیالیست و اسبق فرانسه) دشوار کرده است.

اگرچه ممکن است در برخی حوزه‌های کوچک همکاری‌هایی شکل بگیرد، اما همان طور که گودارد می‌گوید، نکته کلیدی این است که آنچه «کنسرت قدرت»های اروپایی را میسر ساخت، حضور «رهبرانی همفکر» بود که «منافع مشترک»ی در حکمرانی و اداره «اروپا» داشتند و هدفشان احتراز از جنگ‌های فاجعه‌بار بود. اگر از رویکردهای شخصی ترامپ بگذریم، به نظر می‌رسد آن دو گانه یعنی رهبران همفکر و منافع مشترک بین ایالات متحده با روسیه و چین وجود ندارد. اگر در آن زمان کنسرت قدرت‌های برابر در اروپا وجود داشت، اما اکنون آنچه مشاهده می‌شود کنسرتی از قدرت‌های بزرگ اما نابرابر است که بیشتر میل به واگرایی دارند تا همگرایی و همسویی.

*   روزنامه‌نگار