این روزها کمتر کسی است که از شرایط نامطلوب اقتصادی گلهمند نباشد. کافی است یک روز در شهر به گردش درآییم. مواجهه با هر صاحب کسبوکاری همراه با ابراز ناراحتی از شرایط رکودی پیشآمده بهویژه پس از حمله اسرائیل به ایران است. با هر دوست، آشنا، متخصص، استاد دانشگاه، کارمند، کارگری که صحبت میکنی، بحث…
امروز «فقر مهارتی» به بحرانی ساختاری، اقتصادی و اجتماعی تبدیل شده که ریشههای آن را باید در دههها سیاستگذاری ناهماهنگ، نگاه دانشگاهمحور، ضعف زیرساختها و نبود پیوند واقعی میان آموزش و بازار کار جستوجو کرد. روایت کارشناسان از این وضعیت، تصویری شفاف و البته نگرانکننده از شکافی ارائه میدهد که میان توان واقعی نیروی کار و نیازهای پرشتاب اقتصاد شکل گرفته است؛ شکافی که آینده اشتغال، رقابتپذیری و حتی مهاجرت نیروی انسانی را تحتتاثیر قرار داده است.
ریشههای فقر مهارتی در ایران را باید در مجموعهای از اختلالات ساختاری جستوجو کرد که طی سالیان طولانی در نظام مهارتآموزی انباشته شده و بهتدریج فاصله چشمگیری میان ماموریت هنرستانها و عملکرد واقعی آنها ایجاد کرده است.
در سالهای اخیر، بحث «فقر مهارتی» بیش از هر زمان دیگری در محافل اقتصادی و نشستهای مرتبط با بازار کار مورد توجه قرار گرفته است. تغییرات پرشتاب در ساختار مشاغل، تحول فناوری و گسترش اقتصاد دادهمحور موجب شدهاند که دیگر مدرک دانشگاهی یا تجربه کاری محدود برای ورود موفق به بازار کار کافی نباشد.
فقر مهارتی در ایران مسالهای است که ریشههای آن را باید در مجموعهای از عوامل آموزشی، اقتصادی و ساختاری جستوجو کرد. مهمترین نکتهای که باید در این زمینه روشن شود این است که مشکل اصلی کشور ما در حوزه مهارت، به طور عمده به عرضه آموزش محدود نمیشود.